حرف حساب
«تو را به پنچ چیز سفارش می کنم:
1.اگر مورد ستم واقع شدی، ستم مکن.
2.اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن.
3.اگر تکذیبت نمودند، خشمگین نشو.
4.اگر مدحت کردند، شاد نباش.
5.اگر نکوهشت کردند، بی تابی مکن!»
منبع:
محمدعلی کوشا، سیره و سخن پیشوایان، انتشارات سوره مهر، چاپ چهارم، 1383، ص 198، به نقل از تحف العقول، ص 284.
افزایش جمعیت کشور
رهبر انقلاب امروز در دیدار با اعضای همایش “تغییرات جمعیتی و نقش آن در تحولات جامعه” :
بلا شک کشور باید به سمت افزایش جمعیت به نحو معقول برود / اگر با این شیوه که امروز حرکت میکنیم پیش برویم، در آینده کشور پیری خواهیم بود و این بیماری پیری علاجی ندارد / نباید بگذاریم کشور به اینجا برسد.
“تسنیم”
سه وصیت عجیب یک شهید
در حالی که سرش را به زیر انداخته بود با گوشه چشم نگاهی به من کرد و گفت: «خانهمان در کوی مهران است».
خیلی تعجب کردم و گفتم: «حسن، تو همان طلبه هم محل ما هستی که بچهها به من گفته بودند؟ منم بچه همان کوچهام».
حسن با لبخند ملیحی گفت: «پس شما هم همان طلبهای هستید که شنیده بودم ساکن کوی مهران است؟»
بعد هر دو خندیدیم و خوشحال از این اتفاق جالب ساعتهایی را کنار هم گذراندیم. آنچه که مرا به حیرت وا داشته بود اخلاص و ایمان و بیآلایشی او بود.
ساعت 2 نیمه شب میبایست از هم جدا میشدیم. او باید اندیمشک پیاده میشد و من مقصدم اهواز بود. ساختمانهای پرخاطره پادگان دوکوهه پیدا شد، مکان مقدسی که قدمگاه هزاران شهید بسیجی و دهها سردار دلاور همچون حاج احمد متوسلیان، حاج همت، حاج رضا چراغی، حاج عباس کریمی، حاج سید رضا دستواره و حاج توری بوده و هست.
حسن از جایش بلند شد. گوئی نیروئی مرا به طرف او میکشید. با آرامی گفت: «عباس آقا امشب بیا پیش ما فردا صبح برو.»
گفتم: «نه خیلی ممنون، حتما باید بروم کار دارم.»
او به آرامی خداحافظی کرد و من با تاسف از این جدائی پیشانی او را بوسیدم. اگر میدانستم این آخرین دیدار ماست، آن شب او را ترک نمیکردم.
پس از عملیات کربلای 5 من بر اثر جراحتی مختصر در بیمارستان بستری شدم. همان جا بود که بچهها خبر آوردند که حسن شهید شد. من که اصلا نمیخواستم این حرف را باور کنم گفتم: «چی… حسن؟ حسن آقا؟»
اما ناچار میبایست قبول میکردم که حسن هم پرید.
بچهها داستان عجیب شهادت حسن را اینطور گفتند که رفیق و همسنگر حسن گفته بود، ما در خط مقدم مشغول کار بودیم که ناگهان دیدم هوا پر از غبار شد. به طرف حسن رفتم، دیدم حسن عزیز سر در بدن ندارد اما با تعجب بسیار مشاهده کردم پیکر بی سر حسن که به طرف قبله افتاده بود بلند شده و روی دو پا نشست. آنگاه از بدن صدای سلام بر مولایمان حسین(ع) را شنیدم که گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله».
او میگفت که در این حال یبهوش شد و مرتب هم تکرار میکرد، به خدا راست میگویم اما شما شاید حرف مرا باور نکنید.
بعد از این شهادت، پدر صبور حسن تعریف میکرد:
حسن سه وصیت جالب داشت. اول اینکه مرا در عمامهام کفن کنید. من که ابتدا وصیتنامه را خواندم تعجب کردم که آن پیکر رشید و این عمامه کوچک و باریک تناسبی ندارد، اما هنگامی برایم یقین شد که پیکر مطهر حسن را دیدم. پیکری که سر نداشت و یک دست او هم قطع شده بود.
دوم اینکه حسن گفته بود هنگام برداشتن جنازه من برای تشییع، چهارده سید به یاد چهارده معصوم جنازه مرا بردارند که آن را عملی ساختیم.
سوم اینکه فرموده بود هنگام تدفین جنازهام، اذان بگویند و ما هنگام تدفین او درصدد اذان گفتن بودیم که ناگهان صدای اذان از بلندگوهای بهشتزهرا طنینانداز شد. به ساعت که نگاه کردیم دیدم ساعت 12 ظهر است و ما در تعجب از این همه لطف خدا که هر وقت حضرتش بندهای را دوست بدارد چگونه به خواستهای او جامه عمل میپوشاند.
راوی :حمید آقایی
هر زمان و هرمکان، یک دعا!
«بعد از هر نماز، دعای «اللهم عرفنی نفسک…» را بخوانید و در جمکران، دعای «اللهی عظم البلا…» را تلاوت کنید. صبح های دوشنبه و پنجشنبه، خطاب به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) آیه 88 سوره یوسف* را بخوانید.».
*آیه 88 سوره یوسف:
… يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَآ إِنَّ اللّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ
… اى عزيز، به ما و خانواده ی ما آسيب رسيده است و سرمايه اى ناچيز آورده ايم. بنا بر اين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مى دهد. (ترجمه فولادوند)
منبع:
نورمحمدی، محمد جواد، ناگفته های عارفان، ص 141- 155.
معرفتی ازعلمای زنجانی
آخوند ملا قربانعلی
آخوند در باره مطالعاتش میگفته: برای من ایام تعطیل مفهومی نداشت. و در باره استراحتش میگفته: بادیه یا دیگ منفذداری را در حالی که پیه سوزی زیرش قرار میدادم و در مقابل خود قرار میدادم، و مدت خواب من اختصاص به دقایق یا ساعتی داشت که آن ظرف گرم گردد و مرا از خواب بیدار سازد که باز مطالعهام آغاز شود. ایام تحصیل نجف روزهای تحصیل را جائی نرفته و در مدرسه میماندم، پیش از رسیدن روز تحصیل در طول هفته ضمن درس و بحثی که داشتم مواظب طلاب بودم و دقت میکردم که آنان چه کتابی و کدام قسمت آن را درس میگیرند؟ آنگاه روزهای تعطیل همان قسمتها را بدقت مرور میکردم تا اگر در روزهای تحصیل اشکال یا سؤ الی از من شد در جواب عاجز نمانم.
مشروطه خواهان مخالف آخوند در عصر مشروطیت مزاحم او بوده و خانه او را به آتش کشیدند.آنها وقتی که قدرت یافتند آخوند را به کاظمین منتقل کرده و او را در آنجا مسموم کردند.آخوند در اثر سم وفات کرد و جنازه او را در رواق غربی در همانجایی که قبر شیخ مفید است به خاک سپردند.
منبع:پورتال استان زنجان
سوره نور و سبک زندگی خانواده مهدوی
سوره نور، سوره ای است که مباحث آن عمدتاً پیرامون اخلاق و احکام خانواده و مقابله با ساختار شکنان خانواده می باشد. دقت در مفاهیم الفاظ این سوره، پرده از برخی از اسرار و زیبائی های ارتباط تنگاتنگ این سوره با مباحث خانواده و سپس ارتباط مباحث خانواده با موضوع مهدویت و سبک زندگی مهدوی بر می دارد.
اول: در آیه نخستین این سوره می خوانیم:
«سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَ فَرَضْنَاهَا وَ أَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ.» (1)
«این سوره، سوره ای است که آن را فرو فرستادیم و (دستوراتش را) واجب ساختیم و در آن آیاتی روشن نازل کردیم تا شاید متذکر شوید.»
توضیح: تنها سوره ای از قرآن کریم که ابتدای آن لفظ «سوره» وارد شده این سوره است. کلمه سوره از ماده «سور» به معنای دیوار دور شهر و قلعه که آن را جدا می کند، می باشد و چون مباحث این سوره مربوط به خانواده است و خانه محل زندگی یک خانواده با دیواری جدا شده و حریم آن مشخص می گردد، در آیه اولش واژه «سوره» آمده است.
از طرفی در زبان عرب، به دستبند نیز که مایه ی زیبایی و آراستگی است، «سِوار» گفته می شود و از آنجا که وجود خانواده، سبب زینت یک جامعه و قوام آن می شود، این سوره با واژه ی «سوره» شروع می شود و بیانگر این مطلب است که: « جامعه ی زیبا، جامعه ای است که در آن نظام خانواده مقدس شمرده شده و افراد آن خانواده دار و تربیت یافته باشند.»
دوم: خداوند در قرآن تنها این سوره را واجب شمرده (فَرَضناها) - هر چند اطاعت از همه ی دستورات قرآن واجب است - و این به خاطر آن است که اهمیت دادن به قوانین خانواده و حفظ حریم آن بسیار لازم و ضروری می باشد.
و چون واژه ی «فرض» به معنای ثابت است، اشاره به این مطلب دارد که رعایت محتوای این سوره سبب استواری، استحکام بخشی و ثبات انسان و جامعه می گردد.
آری، خداوند حفظ حریم دژ خانواده را واجب کرد تا انسان ها از تنهایی و مشکلات زندگی به آن پناه برند و اگر می بینیم خداوند برای خطاهایی چون زنا و یا حتی تهمت زدن به زنا، مجازات شدیدی قرار داد، به خاطر حفظ قداست و حریم خانواده است.
شهید مطهری (ره) در مقدمه ی تفسیر سوره نور می فرمایند:
«بیشتر آیات سوره ی نور درمورد مسائل مربوط به عفاف است. تعبیر: «سورة أنزلناها» که تنها این سوره با چنین تعبیری آغاز می شود، و تعبیر «فَرَضناها» این مطلب را می فهماند که مسائل مربوط به عفاف بسیار جدی است، یعنی درست عکس بشر امروز که در جهت آزادی جنسی گام بر می دارد، قرآن این مسائل را مهم می شمارد و این نشان می دهد که این قوانین، تغییر ناپذیر است و مقتضیات زمان آن را تغییر نمی دهد و نمی تواند تغییر دهد، این ها جزء اصول زندگی بشر است.» (2)
سوم: امام صادق (ع) عنایت ویژه ای به این سوره داشتند و فراگیری آن را بویژه برای دختران و زنان لازم می شمردند و می فرمودند:
«حَصِّنوا أموالَکُم و فُرُوجَکم بتلاوَه سورَه النّور و حَصِّنُوا بِها نِساءَکُم فَإنَّ مَن أدمَنَ قِراءَتَها فی کُلِّ یَومٍ أو فی لَیلَهٍ لَم یَزنِ أحدٌ مِن أهلِ بَیتِه أبَداً…» (3)
«اموال و پاکدامنی تان را با تلاوت سوره نور حفظ کنید و با آن زنانتان را محافظت نمایید. پس هر کس بر خواندن آن هر روز یا هر شب مداومت داشته باشد احدی از خانواده اش هرگز دچار عمل منافی عفت نمی شود…»
در این سخن، امام صادق (ع) از واژه ی «حَصِّنُوا» که از ریشه ی حِصن به معنای دژ و قلعه است، استفاده نموده اند، چرا که مباحث این سوره عمدتاً در موضوع حصن خانواده و دژ تربیتی محافظ انسان است؛ سپس می فرمایند: اموال و پاکدامنی خویش را با تلاوت این سوره محافظت کنید و این نشان می دهد که:
اولاً یکی از آثار وضعی تلاوت این سوره، تحت الحفظ قرار گرفتن اموال، اولاد و ناموس انسان از خطرات است و ثانیاً نشانگر ارتباط عمیق این سوره با حفظ نهاد خانواده می باشد، چرا که محور مباحث این سوره درباره ی مباحث خانوادگی و پرهیز از آسیب های خطر آفرین برای استحکام خانواده است.
چهارم: در یک نگاه کلی می توان آیات سوره ی نور را در چندین بخش مهم تقسیم نمود:
* مباحث خانوادگی (در آیاتی چون: 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 26، 27، 28، 29، 30، 31، 32، 33، 34، 35، 58، 59، 60، 61)
* مباحث توحیدی (در آیاتی چون: 24، 34، 35، 38، 41، 42، 43، 64 …)
* مباحث مهدوی (در آیاتی چون: 52، 54، 55، 56، 64، 63 …)
پنجم: در این سوره ی مبارکه چهارده مرتبه از واژه ی «بیوت» استفاده شده است.
واژه ی «بیت» به پناهگاه شبانه انسان اطلاق می شود و «بات» و «بیتوته» یعنی شب را در مکانی به صبح رساندن و یا شب را با برنامه عبادی و هدف دار به صبح رسانیدن. خداوند متعال کعبه را «بیت الله» و «بیت العتیق» نامگذاری کرد و از همگان خواست تا به سوی او هنگام عبادت (بویژه در شب) توجه کنند، پس با توجه به معنای لغوی بیت، لازم است همه ی ما در خانه، دارای برنامه ی هدف دار برای زندگی باشیم.
ششم: در این سوره به بیوت الهی نبی اکرم (ص) و اهل بیت اشاره شده است، چنانچه می فرمایند: «فی بیوتٍ أذن الله ان تُرفَعَ…» و در سوره ی احزاب خاندان پیامبر (ص) به «اهل بیت» مشهور شدند و خداوند در مورد ایشان فرمود:
«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.» (4)
«همانا خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک کند.»
هفتم:در این سوره بعد از آیه ی معروف:
«الله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ….»
«خداوند نور آسمان ها و زمین است، مثل نور او مانند چراغدانی است…»
آمده است:
«فی بُیُوتٍ أذن اللهُ ان تُرفَعَ و یُذکَرَ فیها اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالغُدوِّ و الآصالِ.» (5)
«(این نور) در خانه هایی است که خداوند اذن داده رفعت یابند و نام او در آنها برده شود و صبحگاهان و شامگاهان در آنها تسبیح او گفته شود.»
که می تواند بیانگر ارتباط تنگاتنگ بین آیه ی توحیدی «نور» و آیه ی پس از آن که سخن از «بیوت اولیای الهی» به میان آورده باشد و بدین سان رابطه ی عمیق اصل توحید با اصالت خانوادگی و خانواده داری را بیان می کند.
هشتم: با دقت در مضامین این سوره در می یابیم بیشترین حجم آیات آن مربوط به آسیب شناسی خانه و خانواده و راهکارهای حقوقی و اخلاقی انسجام بخشی و عدم تخریب و فروپاشی نظام خانواده می باشد؛ مباحث این سوره پیرامون، مجازات زنا و تهمت به زنا، مذمت این گناه بزرگ، ملاعنه، ممنوعیت نگاه حرام، وجوب حجاب و عفاف، لزوم پوشش زینت زنان در برابر نامحرم، تأکید بر ازدواج، استیذان، (6) نهی از اجبار زنان بر بی عفتی و… می باشد.
نهم: اما نکته بسیار مهمی که محل بحث ماست، اینکه خداوند پس از تبیین یک سلسله احکام خانواده، به طرح «مسأله مهدویت» پرداخته و می فرماید:
«وَعَدَاللهُ الَّذین آمَنوا مِنکم و عَمِلُوا الصّالحاتِ لَیستخلِفَنَّهم فی الأرضِ کما استخلَفَ الَّذین مِن قَبلِهِم و لَیُمَکِنَنَّ لَهُم دینَهُم الَّذی ارتَضی لَهُم و لَیُبَدِّلنّهم مِن بَعدِ خَوفِهم أمناً یَعبُدونَنی لا یُشرِکُونَ بی شیئاً و من کَفَرَ بَعد ذلکَ فأولئِکَ هُمَ الفاسِقُون.» (7)
«خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد. همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل می کند آنچنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند آنها فاسقانند.»
در روایات در تفسیر این آیه آمده است: «نَزَلَت فی المهدی (ع)» (8)
«این آیه درباره حضرت مهدی (عج) نازل شده است.»
همچنین در زیارتی که از امام صادق (ع) درباره ی روز عاشورا وارد شده است حضرت با اقتباس از این آیه درباره ی دوری عدالت گستری امام زمان (عج) می فرمایند:
«وَاجعَل لهم أیاماً مشهورهً و أیّاماً معلومهً کما ضَمِنتَ لأولیاءِکَ فی کتابِکَ المُنزَل فَإنَّکَ قُلتَ: « وَعَد اللهُ الّذین آمَنوا مِنکُم…» أللهمَّ أعلِ کَلِمَتَهُم یا لا اله الا انتَ یا لا اله الا انتَ یا لا اله الا انتَ یا أرحم الراحمین.» (9)
«خداوندا! برای ایشان (اهل بیت (ع)) روزگاری معلوم و آشکار قرار بده. همانگونه که آن را در کتابت برای اولیائت تضمین کرده و فرموده ای: « خداوند به مؤمنین از شما وعده داد…» خدایا! ای آنکه جز تو معبودی نیست، امر ایشان را برتری بخش، ای مهربان ترین مهربانان.»
دهم: امتزاج و ترتیب مباحث خانواده و سپس طرح آیه مهدویت در این سوره بیانگر ارتباط تنگاتنگ فرهنگ انتظار و مهدویت با اصالت خانوادگی و استحکام بنیان خانواده و توجه به «بیت» می باشد.
به عبارتی می توان نتیجه گرفت اصالت های خانوادگی و رعایت احکام خانواده چون: ازدواج، کنترل چشم، روابط سالم خانوادگی و حیا و عفت زمینه تحقق وعده الهی و تشکیل حکومت جهانی آخرین ذخیره الهی را فراهم می کند و کسانی که لیاقت و توانایی پاک زیستی و اداره یک خانواده را داشته باشند، لیاقت مشارکت در اداره جهانی پاک و عاری از هر نوع ظلم و تباهی را خواهند داشت.
یازدهم: انسان های صالح و تربیت یافته در خانواده های اصیل شایستگی پذیرش ولایت و امامت پیشوای آسمانی چون حضرت مهدی (ع) را دارند، به همین دلیل در نظام سیاسی و فرهنگ علوی، یکی از ملاک های گزینش افراد شایسته، تربیت یافتن و برخاستن آنان از «بیوت صالحه» می باشد، چنانچه حضرت علی (ع) در نامه ای به مالک اشتر فرمودند:
«ثُمَّ الصَق بِذَوِی المُرُؤاتِ و الأحسابِ و اهلِ البیوتاتِ الصّالِحَه و السَّوابق الحَسَنَهِ...» (10)
«(در انتخاب کارگزاران خود) با آنانکه خانواده دار ترند و شخصیت حساب شده دارند و از خاندانی پارسا و صالحی و با سوابقی درخشانند ارتباطی نزدیک تر برقرار کن (و آنان را برگزین)».
منابع:
1. نور/ 1.
2. آشنایی با قرآن، تفسیر سوره ی نور
3. وسائل الشیعه، ج 6، ص 252.
4. احزاب / 33
5. نور/ 36.
6. اجازه خواستن هنگام ورود به خانه و رعایت حریم خانه
7. نور/ 55.
8. بحار، ج 51، ص 53.
9. همان، ج 98، ص 311.
10. نهج البلاغه، نامه 53.
چرا خداوند به بعضی اعمال سخت امر کرده است؟
به همین دلیل هر دستور و خواسته ای که در برابر این تمایلاتش بوده، به گونه ای درصدد محدودیت او باشد، خوشایند وی نخواهد بود. علاوه بر این، گاه منهیات و ممانعت ها خود تحریک کننده است. وقتی به بچه بگویید این غذا را نخور یا با آن وسیله بازی نکن، او حریص تر می شود؛ چون اساساً انسان از محدودیت گریزان و طبعاً آزادی طلب است: بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ؛ (1) «آدمیزاد طالب رهایی و بی بند و باری است».
البته خواسته های انسان همیشه یک سان نیست، بلکه در طول عمر، تمایلاتش تغییر می کند. پس از سپری شدن بخشی از عمر، تمایلات قبلی جای خود را به خواسته های جدیدی که به صورت ناآگاهانه از قبل در وی بوده است، داده، آرام آرام خواسته های جدید ظهور می کنند.
حس کنجکاوی، غریزه ی گرسنگی و تشنگی، ارتباط عاطفی با والدین و دیگر افرادی که انسان با آنها در ارتباط است، بازی کردن و … از جمله تمایلات انسان است که از دوران کودکی فعلیت داشته و ارضای صحیح و کامل هر کدام برای وی لذت بخش بوده است. اما پس از مدتی، متوجه می شود که بر اثر محدودیت های موجود، ارضای کامل همه ی تمایلات برای وی ممکن نیست و به ناچار باید از برخی امساک، و آن را فدای بقیه کند؛ باید انتخاب و گزینش کند. انسان از این طریق آرام آرام به مرتبه ی عقلانیت و تفکر نزدیک و آماده ی قانون پذیری می شود. از این پس «باید» و «نباید» برای وی معنادار خواهد بود. او با این امساک و گزینش ها یاد می گیرد که باید با ارزش ترها را بر بقیه ترجیح داد؛ البته تمایلات و خواسته های فطری در انسان بر اساس حکمت است و لغو نیست. خداوند متعال برای هر کدام جای مصرف خاص قرار داده است، اما گاه در مقام عمل و ارضای تمایلات، این خواسته ها تزاحم پیدا می کند، و هنگام تزاحم خواسته ها، برخی باید ارضا و برخی نباید ارضا شود؛ اما کدام میل باید و کدام میل نباید ارضا شود؟ کدام را باید بر بقیه ترجیح داد؟
از مشکلات اساسی انسان، عدم آگاهی و شناخت درست نسبت به این امور است. ای بسا در مواردی به گمان خود تشخیص درست داده و انتخاب صحیحی کرده است، ولی بعد متوجه اشتباه خود شده است. این تشخیص های اشتباه و تصمیم های ناصحیح به انسان می فهماند که او برای رسیدن به شناخت های درست و گرفتن تصمیم های صحیح، به منبع کامل تری نیاز دارد؛ مبنعی که بداند چه چیزی برای انسان خوب است و چه اموری به صلاح وی نیست؛ تشخیص بدهد که چه اموری را «باید» و چه اموری را «نباید» انجام دهد.
خداوند در وجود انسان منبعی غنی به نام عقل قرار داده است که تا حدی مصالح و مفاسد را تشخیص دهد و در این عرصه بسیاری از مشکلات انسان را حل کند. اما انسان به مرور زمان و با تجربه می فهمد که این منبع معرفتی نیز کافی نیست. بسیاری از میدان های معرفتی و تصمیم های مهم، از حیطه ی تشخیص یا توان عقل عادی خارج است؛ به همین دلیل او هنوز خود را نیازمند نیرو و منبعی ماورایی، و برتر از انسان و توان او می بیند. این نیروی برتر همان وحی و شرایع الهی است. ویژگی شریعت و دین، رفع همین مشکل است. دین رفع کننده نیازهای متعالی و برتر انسان است: او را هدایت می کند و راه صحیح را از ناصحیح به او می شناساند. پس مشکل شناخت و نقص معرفتی انسان با دین حل می شود.
مشکل دوم انسان که شاید از مشکل معرفتی و شناختی سخت تر باشد، تن دادن به احکام الهی در عمل است. انسان سال ها به گونه ای آزاد زندگی کرده است؛ به ویژه در دوران کودکی که بر دست یابی به خواسته هایش عادت کرده است. تاکنون او هرچه دلش می خواست، انجام می داد؛ به گونه ای که گویی والدین، نوکر و خدمتکار وی بوده اند. بر اثر زیاده روی در آزاد گذاشتن فرزندان، آنها احساس آزادی و رهایی بی حد و حصری کرده اند؛ گو اینکه در هر حال فرزند باید تا سنین خاصی، تا حدی آزاد و امکان فعالیت و بازی برایش فراهم باشد؛ چرا که این نوع فعالیت های آزاد، فراهم کننده ی زمینه ی رشد آنهاست. در دستورهای دین مقدس اسلام به این نیاز ضروری کودکان بسیار توجه شده است. در این زمینه از سیره و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی معصوم علیهم السلام گزارش های بسیاری در منابع روایی و تاریخی نقل شده است. (2)
وقتی کودک، در رفع نیازها و خواسته هایش آزاد و رها باشد، هیچ منع نشود و هیچ سختی و مشقتی را در زندگی تحمل نکند، شکی نیست که چنین کودکی در سنین بالاتر و مرحله ی پذیرش قانون و امر و نهی ها دچار مشکل خواهد شد؛ به خصوص اگر جنبه های دینی تربیت و دستورهای شرع مقدس در تربیت کودک کمتر مراعات شود و این آزادی های بی حد و حصر همچنان ادامه یابد و سنین بالاتر را نیز در بر گیرد؛ مشکل همچنان افزایش خواهد یافت؛ مثلاً بر اساس دستورهای دین مبین اسلام، کودکان را باید از شش یا هفت سالگی با برخی دستورهای دینی آشنا و آنها را به روشی صحیح، به انجام برخی اعمال و تکالیف سهل و آسان ترغیب کرد. (3) این نوع تربیت، آرام آرام کودکان را به قانون پذیری آشنا و زمینه ی مسئولیت پذیری و تن دادن به تکلیف را در آنها زنده می کند. وقتی چنین نباشد و کودکان بیش از اندازه آزاد باشند، دوران کودکی آنها طولانی خواهد شد و اساساً باید و نباید برای آنها، حتی در سنین بالاتر معنا نخواهد داشت. متأسفانه در جوامع امروزی برای کودکان و رفتارهایی که از آنها سر می زند، در خانه، گاه، هیچ محدودیتی وجود ندارد و گاه در جامعه محدودیتهای بسیار کمی مشاهده می شود. در مقابل، انواع و اقسام لذت ها و ابزارهای لذت بخش مهیاست. کودک در رفتارهایی که دارد، به جای آنکه تنبیه و متوجه اشتباهش شود، به صورتی خودکار از سوی والدین یا دست اندرکاران جامعه تشویق می شود. طبیعی است که با این نوع رفتار با کودکان، نوجوانان و جوانان، آنها روز به روز بر اعمال ناشایست خویش ترغیب و تهییج خواهند شد. چنین کودکان و نوجوانانی که به اصول و آداب تعلیم و تربیت آشنا نشده و آزاد، رها و لذت خواه بار آمده اند، در سنین قانون پذیری دچار اضطراب و سرگردانی عجیبی خواهند شد. آنها دیگر دارای روحیه ی قانون پذیری نخواهند بود و به عکس قانون گریز خواهند بود. طبیعی است که دائماً با قانون و مجریان قانون و هر امر محدودکننده ای درگیری فکری یا احیاناً فیزیکی خواهند داشت.
البته باید توجه داشت که در همه ی این امور، افراط و تفریط در هر مرحله ای مشکل ساز است؛ هم آزادی ها و رها کردن ها باید بر اساس اصول و معیارهای صحیح باشد و هم محدودیت ها و کنترل ها.
همه ی آنچه گفته شد، در حیطه ی مسائل عقلی عملی بوده است. این دو گانگی در رفتارها، در دو گانگی در نگرش ها ریشه دارد؛ یعنی اگر انسان به این نتیجه برسد که خود به وجود آمده است و کسی خالق او نیست، پس کسی یا قانونی نباید خارج از اراده ی او برای وی حقی تعیین کند و محدودکننده ی وی باشد؛ اما اگر معتقد شد به اینکه او را خالقی آفریده و برای آفرینش وی برنامه ای تهیه دیده و بر اساس همان برنامه، سعادت دنیوی و اخروی اش معین و مشخص شده است، و او برای رسیدن به آن سعادت و کمال، راه مشخصی را «باید» طی کند و «نباید» در بیراهه قدم گذارد، اینجاست که انسان محدود به حدود می شود و گاه به رغم میل باطنی اش باید ملزم به انجام فعلی شود یا آن را ترک کند.
در زمینه ی عقاید و مسائل عقل نظری نیز همین دو نگرش وجود دارد: گروهی عالم هستی را نظام حساب شده و دقیقی می دانند که توسط یک گرداننده ی دانا و حکیم با طرح و نقشه ای دقیق و ماهرانه و با هدفی معین و مشخص پی ریزی شده است که الهیون، آن کارگردان و طراح حکیم را خدا می نامد. در مقابل نیز نگرشی است که تمام عظمت این عالم مرموز و پیچیده را امری تصادفی و اتفاقی می دانند: پیدایش مواد اولیه، تغییرات و تحولات بعدی، پیدایش موجودات عالم با آن همه نظم و حساب دقیق و آنچه جهان در پیش روی دارد، همه و همه را تنها اتفاق و حادثه ای می دانند که خود به خود و بدون طرح، برنامه و مدیریتی معین، محقق شده است.
در زمینه ی مسائل نظری مبنای ما روشن است. از نظر اسلام و ادیان دیگر، تحقق این عالم، تحقق تصادفی، عبث و بیهوده نبوده است و پایانش هم عبث و بیهوده نخواهد بود؛ بلکه جهان هستی را موجود حکیم و دانایی که ما او را خدا می نامیم، آفریده است. اما در مسائل رفتاری، مطلب به این وضوح و روشنی نیست: به وجود خدا و مخلوق بودن خویش معتقدیم، اما عملاً در بسیاری امور، خداوند و احکام و قوانینش در حاشیه است. اساساً دین در متن زندگی نیست؛ اساس زندگی، امور دیگری است. البته در کنار مسائل گوناگون زندگی، اشتغالات، فعالیت های گوناگون، تفریحات و مانند اینها، دین داری و گاه به گاه نماز خواندن، روزه گرفتن و مانند آن هم بخشی از زندگی ماست؛ اما دین در کنار و حاشیه ی آن است.
وقتی چنین شد، اصل در زندگی، آزادی و رهایی است. انسان دوست ندارد کوچک ترین مانعی بر سر راه لذت هایش قرار بگیرد و آنها را محدود کند: بَلْ یُریدُ الانْسَانُ لِیَفْجُرَ أمَامَهُ. محدودیت ها و قوانین هم تا آنجا که ممکن است باید در راستای تحقق همین امر باشد.
اما اگر فلسفه ی زندگی انسان، فلسفه ی الهی و بر اساس شناخت و رعایت حد و مرزهای دینی باشد، وضع به گونه ای دیگر خواهد شد. این یعنی تقوای حقیقی و حقیقتاً پروای الهی داشتن. انسان متقی انسانی است که تنها از ترس عقاب قوانین و حد و مرزها را رعایت نمی کند؛ بلکه چون به بندگی خویش معتقد است، خویش را می پاید؛ قانون شناس و قانون گراست؛ و حتی اگر ضابط و ناظری نباشد حدود را رعایت می کند؛ زیرا از ابتدا پذیرفته است که رفتارهایش مرز دارد؛ قانون دارد؛ «باید» و «نباید» دارد؛ «خوب» و «بد» دارد؛ و خوب هایش را باید انجام داد، و بدهایش را نباید انجام داد؛ یعنی اگر آن مسائل نظری و جهان بینی اش حل و کامل باشد و به آن باور داشته باشد، در مرحله ی عمل نیز چنین خواهد بود. البته کسب چنین تقوایی در دنیایی که دارای فرهنگی ناسازگار با آن است، کاری بس مشکل است، پس راه حل چیست؟
گفتیم که ما دو مشکل اساسی داریم:
مشکل اساسی اول شناختن قانون است. اساساً «خوب» یعنی چه تا در قانون به آن امر شود، و «بد» یعنی چه تا در قانون از آن نهی شود؟
گروهی معتقدند که معیار خوب و بد امور، پسند و ناپسند بودن آن در نظر جامعه ی انسانی است. دیدگاه مقابل معتقد است که معیار خوب و بد بودن امور، رضایت یا عدم رضایت خداوند است؛ یعنی آنچه که در راستای کمال و سعادت انسان باید خوب است، و آنچه در این راستا نیست یا مخالف آن است، خداوند آن را خوب نمی داند. همه ی قوانین و احکام الهی بر این اساس تعیین و تشریع شده است.
اگر چنین است، پس به حکم عقل، پس از اعتقاد به خداوند و قبول تشریع ادیان توسط او، باید به سراغ شناخت دین و احکام دین رفت؛ یعنی عقل می گوید: تا نفهمی چه چیزی خوب و چه چیزی بد است، در مرحله ی عمل، چگونه عمل خواهی کرد تا به سعادت برسی؟
اما مشکل اساسی دوم در مرحله ی عمل است. انسان به بسیاری از امور واقف است و از نظر شناخت و آگاهی مشکلی ندارد، اما در مرحله ی عمل بدان پایبند نیست. ما در خور و خوراک، پوشاک، خرید لوازم زندگی، رفیق شدن با دیگران، انتخاب همسر، انتخاب رشته ی تحصیلی، انتخاب شغل، هزینه کردن سرمایه، قبول برخی مسئولیت ها، تن دادن به برخی کارها و …، گاه به خوب و بد دو طرف مسئله واقفیم، ولی بد را انتخاب می کنیم، چرا؟ دلیل این کار انس و عادتی است که با لذت های زندگی دنیا پیدا کرده ایم، و تجربه ی این لذت ها، مانع دخالت عقل در تصمیم گیری ماست. با این خصلتی که در انسان وجود دارد، اگر خداوند او را در همین مرحله رها و به یک بار ابلاغ پیام، توسط پیامبرانش اکتفا می کرد، کار انسان به پایان خوبی ختم نمی شد. اما لطف خداوند به بندگانش بیش از این است. خداوند تنها به بیان و ابلاغ فرمان ها و دستورهایش اکتفا نکرده است، بلکه، علاوه بر بیان احکام شریعت، تربیت و آموزش انسان را به شیوه های گوناگون به عهده گرفته است و با انواع و اقسام و اسباب، او را به انجام درست وظایف و طی کردن صحیح طریق، یاری می رساند تا انسان، در نتیجه ی این تربیت ها، هدایت ها و کمک ها، با عادت های بد خویش مبارزه کند و خود را منضبط و تابع قانون خدا بار آورد.
یکی از بهترین روش های پرورش یافتن و تربیت شدن که در علم تعلیم و تربیت و روان شناسی نیز مورد تأیید است، تمرین و ممارست در کارهاست. انسان با تمرین عملی، آرام آرام قادر خواهد بود تا مشکل ترین کارها را نیز انجام دهد. برنامه ریزی تمرینی برای کارهای طولانی مدت، بسیار مؤثر است. بسیاری از قهرمانان ورزش برای انجام برخی حرکات سخت و مشکل، مدت ها تمرین می کنند؛ همچنین بسیاری از سالکان و عارفان برای پیدا شدن برخی ملکات نفسانی یا ریشه کن کردن برخی عادات ناپسند، مدت های مدیدی وقت، صرف تمرین می کنند تا موفق به انجام فعل یا ترک عادتی شوند. کسانی که در صدد مبارزه با شیطان اند و می خواهند بر نفس خویش مسلط شوند، به یک برنامه تمرینی طولانی و سخت احتیاج دارند. دین مقدس اسلام نیز برای تربیت و پرورش انسان و برای آنکه برخی عادات ناپسند را در او ریشه کن، و ملکات نفسانی مثبت و خوب را جایگزین کند، بهترین برنامه تمرینی را تشریع و با دست کفایت انبیای الهی، در قالب دین و شریعت به بندگان خدا ابلاغ کرده است. از جمله مهم ترین این برنامه ها روزه است: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ، (4) نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای همه ی امت های پیشین نیز چنین بوده است. این برنامه صرفاً برای آگاه کردن بندگان خدا از احکام و دستورهای دین نیست، بلکه برنامه های عملی و تمرینی، برای پایبند کردنشان به دین و در نتیجه متقی بارآوردن آنهاست. بنابراین فلسفه ی روزه منضبط بار آمدن و رعایت مقررات الهی است. تمام اهمیتی که به ماه مبارک رمضان و روزه ی آن داده شده است، همین است: «لَعَلَّکُم تَتَّقُون». وقتی روزه و دستور کفّ و خودداری در انسان اثر کرد و انسان منضبط بار آمد، آن گاه خود را به راحتی کنترل می کند و کنترل دل، چشم، گوش، زبان، دست، غرایز، تمایلات و … برای چنین شخصی آسان خواهد بود. او به راحتی به سخت ترین تکالیف تن خواهد داد.
پینوشتها:
1. قیامه (75)، 5.
2. قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: «الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ وَزیرٌ سَبْعَ سِنینَ فَاِنْ رَضِیتَ خَلائِقَهُ لِإحْدَی وَ عِشْرینَ سَنَةً وَ اِلَّا ضُرِبَ عَلَی جَنْبَیْهِ فَقَدْ اُعْذَرْتَ اِلَی اللهِ» (محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج21، ص 476).
3. عَنْ اَبی عَبْدِ الله عَنْ اَبیهِ علیه السلام قالَ: «إنَّا نَامُرُ صِبْیانَنَا بِالصَّلاهِ اِذَا کانُوا بَنِی خَمْسِ سِنینَ فَمُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلاةِ اِذَا کانُوا بَنِی سَبْعِ سِنینَ وَ نَحْنُ نَأمُرُ صِبْیانَنا بِالصَّومِ اذَا کانُوا بَنِی سَبْعِ سِنینَ بِمَا أطَاقُوا مِنْ صِیَامِ الْیَوْمِ إنْ کانَ اِلَی نِصْفِ النَّهارِ أوْ أکثَرَ مِنْ ذَلِکَ أوْ أقَلَّ فَإذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ وَ الغَرَثُ أفطَرُوا حَتَّی یَتَعَوَّدُوا الصَّومَ وَ یُطِیقُوهُ فَمُرُوا صِبْیانَکُم إذَا کانُوا بَنِی تِسْعِ سِنینَ بِالصَّوْمِ مَا اسْتَطَاعُوا مِنْ صِیامِ الْیَوْمِ فَإذا غَلَبَهُمُ العَطَشُ أفْطَرُوا» (ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج3، ص 409).
4. بقره(2)، 183.
منبع مقاله: مصباح یزدی، محمدتقی، (1391)، صهبای حضور(شرح دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه)، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله علیه، چاپ اول.