نور الزهرا (سلام الله علیها)

  • آرشیوها 
  • تماس  
  • ورود 

دهه فجر

اساس نظام اسلامی

15 اسفند 1392 توسط نورالزهراء (س)

رهبر انقلاب :

در مسائل فرهنگی نمیتوان شوخی و بی ملاحظه‌گی کرد /مسئله فرهنگ مهم است زیرا اساس ایستادگی و حرکت نظام اسلامی، مبتنی بر حفظ فرهنگ اسلامی و انقلابی و تقویت جریان فرهنگی مؤمن و انقلابی است/ واقعاً همه باید قدر جوانان مؤمن و انقلابی را بدانند زیرا همین جوانان هستند که در روز خطر، سینه سپر می کنند.

 

“تسنیم”

 نظر دهید »

استقلال، مرز ماست

15 اسفند 1392 توسط نورالزهراء (س)

رهبر انقلاب در دیدار با مجلس خبرگان :

امروز وظیفه ما ، مرزبندی صحیح و صریح با دشمن است / مرزبندی معنایش این نیست که قطع رابطه کنید / کسانیکه سعی میکنند مرز را کمرنگ کنند به مردم خدمت نمی کنند. استقلال یک مرز است.


“تسنیم”

 نظر دهید »

قطره ای که ضامن دنیاست

15 اسفند 1392 توسط نورالزهراء (س)

بدالله، از شدت ناراحتی، خستگی راه را فراموش کرده بود. بی تاب و با دلی شکسته، اذن دخول خواند و وارد حرم شد و بعد از نماز و زیارت، رو به ضریح امیرالمومنین (علیه السلام) نشست و شروع به درد دل کرد:«آقا جان! شما می دانی این مخالف سنی مذهب، بارها بر سر راهم آمده و به خاطر اینکه به زیارتتان می آمدم، مسخره ام کرده است. ولی این بار فرق می کند. اگر می توانستم، مسیرم را تغییر می دادم، ولی چه کنم خانه اش درست سر راه منزل من به نجف است. اینها مسئله ای نیست، هر توهین و تمسخری را تحمل می کنم، اما تاب جسارت کردن او به شما را ندارم. آخر چرا جوابش را نمی دهید… ؟!»

عبدالله همینطور گفت و گفت و تا کمی آرام گرفت. شب به کاروانسرایی رفت تا کمی استراحت کند و صبح به شهر خودش برگردد.
همان شب امام علی (ع) را در خواب دید. باز هم سر درد دلش باز شد و شکایت مرد سنی را به امام کرد و گفت چرا مجازاتش نمی کنند؟ امام (ع) با مهربانی در پاسخش گفتند: «او بر ما حقی دارد که هر چه بکند، در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم.» عبدالله با تعجب گفت: «با این همه توهین… آخر چه حقی؟!» امام (ع) گفتند: «او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا (علیه السلام) به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و [به این خاطر] ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت. از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را [در دنیا] جزا بدهیم.»
عبدالله از خواب بیدار شد. صبح روز بعد که باز هم از همان مسیر می گذشت، آن مرد سنی را دید که با تمسخر به او گفت: «آقایت را دیدی؟ پیام ما را رساندی؟» عبدالله که بعد از آن حرف امام (ع) به یک چشم دیگر به او نگاه می کرد، گفت: «آری پیامت را رساندم.» جدی بودن لحن عبدالله، باعث جا خوردن مرد سنی شد، ولی باز با تمسخر گفت: «بگو چه جوابی گرفتی؟» و عبدالله تمام ماجرا را تعریف کرد.

مرد سنی تا شنید سر به زیر انداخت و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این ماجرا را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید … و همانجا به ولایت علی ابن ابی طالب (ع) شهادت داد و شیعه شد.

نقل از جناب آقای قدس، به نقل از مرحوم آیت الله بهجت

میرعیسی خانی

 نظر دهید »

سختی های زندگی

15 اسفند 1392 توسط نورالزهراء (س)

مفضّل با فشار سخت زندگی روبرو شده بود ،فقر وتنگ دستی ، داشتن قرض و مخارج سنگین زندگی اورا آزار می داد،درمحضر امام صادق (ع)لب به شکایت گشود وبیچارگی های خود را موبه موتشریح کرد “فلان مبلغ قرض دارم،فلان مشکل دارم ،متحیّرم چه کنم و…."خلاصه در آخر کلامش از امام  صادق(ع) در خواست دعا کرد . امام  (ع)به کنیزش دستور دادند یک کیسه اشرافی که منصور برای وی فرستاده بود بیاورند ،بعد این کیسه را در اختیارمفضّل قرار می دهد،مفضّل رو به امام(ع) خطاب کرده می گوید: “آقا مقصودم آنچه در حضور شما گفتم دعا بود.”

حضرت می فرمایند :"بسیار خوب دعا هم می کنم ،امّا این را بدان؛ هرگز سختی های خود را برای مردم تشریح نکن اولین اثرش این است که وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای واز روزگار شکست یافته ای،در نظر ها کوچک می شوی وشخصیّت واحترامت از میان می رود.”

شهید مطهری،داستان راستان ص17 .و  رحمتی ،محمد،گنجینه معارف ج1ص112

میرعیسی خانی

 نظر دهید »

حکایات صالحان

15 اسفند 1392 توسط نورالزهراء (س)

 

تولد و دوران کودکی سید جمال الدین گلپایگانی

در روستای سعید آباد گلپایگان و در سال 1295 هـ.ق. در خانواده ای مذهبی کودکی دیده به جهان گشود که او را سید جمال الدین نامیدند.
با تولد این کودک رشته های امید در اعماق قلب والدینش محکم گشت، زیرا آیت الله گلپایگانی از آغاز نشو و نمو نوعی نبوغ و خلاقیت را در رفتار و اعمال خویش بروز می داد، گرچه سیمای ساده ای داشت اما آینده درخشانش در چهره اش نهفته بود.
آیت الله گلپایگانی دوران شکوفایی را در آغوش مادری نیکو سرشت و تحت تربیت پدری پارسا گذراند ، آیت الله سید حسین گلپایگانی پدر ایشان، به مقتضای زندگی در روستا با تلاش از راه کشاورزی و دامداری روزگار می گذرانید و چنین کوشش سبب شد که فرزندان را نیز به یاری خویش فرا خواند، از این رو  با پا نهادن به سنین نوجوانی گوسفندان را به دشت و صحرا می برد و در واقع به شغل چوپانی مشغول بود، چنین محیط با صفایی در لطافت روح و روانش بسیار تأثیر داشت.
اطرافیان و آشنایانی که از دقت و تیزبینی برخوردار بودند وقتی ایشان را مشاهده می کردند، از حرکات و گفتارش متوجه می شدند که   این نوجوان پاک سیرت دور نمآیت ای ویژه دارد و لازم است با استفاده از استعداد خارق العاده اش مسیر اجداد و خاندان طاهرینش علیهم السلام را بپیماید و به آنان اقتدا کند و برای کسب معارف و تحصیل مکارم اخلاق خود را مهیا سازد.
برخی نیز از توفیق هایی که نصیب نیاکان وی گشته بود داستانها می گفتند و بدین گونه شوق به تحصیل و روی آوردن به علم اندوزی را در اعماق روح پاک وی بارور می ساختند.
سرانجام اشتیاق وی با تشویق های والدین و مهمتر از همه عنایات خداوند متعال و توجهات خاص خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام توأم گشت و دریچه علم و معرفت را به رویش گشود.

پدر آقا سید جمال الدین گلپایگانی، مرحوم آیت الله سید حسین گلپایگانی  و ایشان فرزند فقیه بزرگوار آیت الله سید محمد علی گلپایگانی است. آن عارف کامل پنج برادر داشت که همه غیر از یکی، از علمای گلپایگان بوده اند .
اما حادثه شگفت انگیز که یکصد و ده سال پس از رحلت وی رخ داد بر ایمان و زهد و درستی اعمال و کردار او مهر تأئید زده زیرا یکی از فضلای حوزه علمیه قم نقل کرده است که مرحوم آیت الله سید حسین گلپایگانی در سال 1305 هـ.ق دیده از جهان فانی فرو بست و در زادگاه خود یعنی روستای سعید آباد گلپایگان به خاک سپرده شد، ولی در سال 1415 هـ.ق وقتی خواستند مقبره اش را مورد بازسازی و مرمت قرار دهند، دست اندرکاران این امر مشاهده کردند که پس از گذشت بیش از یک قرن هنوز پیکر مطهر این مرد الهی تازه است و هیچ گونه آسیبی ندیده و گویی به تازگی دفن گردیده است ،  چنین حالتی از قدرت لایزال خداوند متعال حکایت دارد که الطافی این گونه را نصیب بندگان خاص و مقربان درگاه خویش می نماید.

علامه سید محمد حسین طهرانی :در حالیکه به پشت روی تخت افتاده و سن به نود سال رسیده است، صحیفه کوچک خود را می خواند و اشک می ریزد و در عالمی از سرور و بهجت و نشاط و لذت است که حقاً زبان از وصف آن عاجز است. کأنه از شدت انس با خدای تعالی در پوست نمی گنجد و می خواهد به پرواز در آید.با یک تبسم ملیحی رو به من کرد و فرمود:
من خوشم خوش، کسی که عرفان ندارد نه دنیا دارد و نه آخرت.

ماخذ : کتاب جمال عرفان -صفری

 نظر دهید »

اینان را صدا بزن ...

15 اسفند 1392 توسط نورالزهراء (س)

خطیب و واعظ مشهور، حاج شیخ مهدی خراسانی در شب جمعه هفتم جمادی الأولی سال 1369 ه‍ .ق. در «نجف اشرف» بر روی منبر در «مسجد انصاری(ره)» از آیت الله حاج شیخ جعفر شوشتری نقل كرده كه ایشان در «كربلا» بر روی منبر، این روایت را به شرحی كه گفته می‌شود، برای مردم بیان كرد:
هنگامی كه منصور امام صادق(ع) را احضار كرد و آن حضرت از «مدینه» به «بغداد» آمد، در كنار «دجله» نزول اجلال فرمودند. پیرمردی از شیعیانش با او ملاقات كرد و عرض كرد: خودت را به من بشناسان.
امام(ع) فرمودند: «آیا می‌خواهی مرا بشناسی؟»
عرض كرد: بلی.
امام(ع) به اصحاب خود كه در خدمتش بودند، فرمودند: «او را در دجله بیندازید.»
آنها هم اطاعت كردند و او را در میان دجله انداختند. آن بنده خدا كه چنین دید، شروع به فریاد زدن کرد و از آنچه در مقابل خواسته‌اش دید، بسیار متعجّب شد. در میان آب دست و پا زد، بالا و پایین رفت تا آنكه خود را با شنا از دجله خارج كرد، او اظهار تعجّب كرد كه این چه كاری بود و چرا امام(ع) چنین دستوری داده بودند؟
امام(ع) دستور داد دوباره او را در دجله بیندازند و اطرافیان، او را گرفته و در دجله انداختند. آتش خشم او برافروخته گردید و پشت سر هم كلماتی كه تعجّب او را نشان می‌داد، می‌گفت تا اینكه این بار هم با زحمت خود را خارج كرد و آن حضرت را مورد سرزنش قرار داد و چنین كاری را از ایشان بعید شمرد.
امام(ع) دستور داد برای بار سوم او را در میان دجله بیندازند و لحظه‌ای بعد خود را در میان آب دید كه دیگر توان شناكردن برایش نمانده و امواج آب هم او را در وسط رودخانه برده بود، در چنین وضعی حالت انقطاع به او دست داد .
امام(ع) چون ناتوانی او را از شناكردن مشاهده نمودند، دست كریمانه خود را دراز كردند و او را كه در وسط دجله بود، بیرون آوردند. همین‌كه از آب بیرون آمد، خود را بر قدم‌های حضرت انداخت و اظهار كرد كه امام را به خوبی شناخته است.
اطرافیان از او سؤال كردند: «چگونه شناختی؟»
عرض كرد: هنگامی كه از شناكردن عاجز شدم و یقین به هلاكت و نابودی خود كردم. از همه جا و همه چیز دل بریدم و خدا را صدا زدم. چیزی نمانده بود كه در ته آب فرو روم و خفه شوم كه پرده‌ها از مقابل چشمانم كنار رفت. امام صادق(ع) را دیدم كه بین مشرق و مغرب را پر كرده بود و غیر از او چیزی را نمی‌دیدم و او مرا نجات داد.

کتاب شریف القطره، ج 1.

میرعیسی خانی

 1 نظر

فضای سبز

14 اسفند 1392 توسط نورالزهراء (س)

رهبر انقلاب امروز پس از کاشت نهال :

از همه مسئولان و مردم می خواهم به مسئله فضای سبز اهمیت بدهند و مانع شوند که کشور و ملت از این نعمت پروردگار محروم شوند.


“تسنیم”

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 42
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 46
  • ...
  • 47
  • 48
  • 49
  • ...
  • 156
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

نور الزهرا (سلام الله علیها)

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ایام
  • پژوهش
  • احکام
  • متفرقه
  • اخبار
  • شبهات
    • پیامک ! توجه ، توجه !!!
    • قانون جذب ، علم یا خرافه؟
    • سحر= عرفان؟
  • خانواده
  • مشاوره
  • دلنوشته
  • قبله از این طرف است
  • اخلاق
  • علم اصول فقه
  • سین سلامت
  • ساحل آسمانی
  • زن در آئینه امام (ره) و مقام معظم رهبری
  • معرفی کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • آرشیوها

فرش اینترنتی

صوت

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس