انقلاب ما انفجار نور بود.
خاطره اي از انقلاب
روز هاي سرد زمستان بود. چند وقتي بود’ سوخت كم شده بود. مردم تلاش مي كردند كمبود را طوري جبران كنند.برخی روبه کرسی آورده بودند . مدل ها ی ابداعی هم بازار گرمی داشت.زیر کرسی ها می شد از منقل دست ساز که با آجر معمولی ساخته شده بود تا لامپی که از سقف کرسی آویزان بود را دید.
تا آنجا که یادم می ایداز سال 56بعدازآمدن کارتر رئیس جمهوروقت امریکا به ایران آمد اعتراضات مردمی نمود تازه ای پیدا کرده بود. این اعتراضات هرروز اوج وگسترش بیشتری می یافت به خوبي مي شد گسترش وعميقتر شدن آن را لمس نمود.در روزهای خاص نیز تبلور ویژه ای می یافت .اوج این موج در روزهای بهمن 57 بود روزهای تلخ وشیرین بهمن یکی پس از دیگری طی می شد:ازسویی ترفندهای گوناگون رژیم پهلوی برای مقابله با مردم و ازسوی دیگر پافشاری مردم روی خواسته های برحقشان .
پس از آمدن امام (ره)دل مردم انقلابی گرمتر وترفندهای نظام شاهنشاهی بی اثرتر شده بود تا اینکه در روز 21 بهمن حکومت وساعت منع تردد را از رادیو وتلویزیون بود را دید و شنیدیم .ساعت 4 بعد ازظهر ! هاج و واج و متحیر بودیم یعنی از ساعت 2 یا 3 بعدازظهرباید زندگی تعطیل شود تاهمه مردم بتوانند برای ساعت 4 درمکان های مورد نظرشان مستقر شوند.
همه جاصحبت از این تغییرساعت بود ونگرانی هایی که زاییده این فرمان بود. زمان زیادی نگذشته بود که اطلاعیه امام خمینی(ره)به دست مردم رسید.فرمان شکستن منع تردد حکومت نظامی, تکلیف معلوم شد وخیال همه راحت باورتان نمی شود با صدور این فرمان از ناحیه امام چه آرامشی در دل مردم حاکم شد. خیلی زود اطلاعیه ها اعم از چاپی وکپی وحتی دست نویس بردرودیوار نصب بود:طوری که کسانی هم که از دستورحکومت نظامی مطلع نشده بودند از شکستن آن باخبر شدند .
راستش را بخواهید ته دلم نگران بودم وقتی تانک ها وخودروهای نفربر را که ساعت منع تردد درخیابان ها سنگر گرفته وآماده شلیک ایستاده بودند به یاد می آوردم نگرانی ام هم مضاعف می شد “ساعت 4 بعد ازظهر چه خواهد شد؟چندین بار در خانه را باز کردم وبه بیرون نگاه کردم رفت وآمد ادامه داشت چیزی به 4 نمانده بود خیابان انگار از همیشه شلوغ تر بود وجالب تر اینکه برخی دردست هایشان زیراندازی داشتند وبه دنبال جایی برای پهن کردنش می گشتند برخی در گوشه و کنار بر روی نایلون یا تکه مقوایی جاگیر شده بودند هوا هم انگار خیلی سرد نبود شاید هم گرمی دل ها بود .هرچه بود این احساس همگانی بود :چون یکی ازشعارهای آن شب این بود:"به کوری چشم شاه زمستون هم بهاره" خیلی طول نکشید که پخش شیرینی وشکلات و نان وچایی هم به راه افتاد وآسمان هم از سرشب باران رحمتش را برسر مردم یکدل نازل می کرد نمی دانم اصلا آنهمه آدم از کجا آمده بودند اصلا محله ما آنهمه جمعیت داشت؟تانک ها وانواع ماشین های نظامی هم برسرچهارراهها آماده ایستاده بودند تک تیراندازها هم دربالای ساختمان ها ی دولتی و بانک ها و…تردد ماشین ها دیگر تقریباً متوقف شده بود ساعت ها بر همین منوال گذشت رفته رفته ازدحام بیشتر می شد وشعارها محکمتر .تجمع آن شب با شب های قبل متفاوت بود شبهای قبل در خیابان ها و کوچه های فرعی به صورت تعقیب مأمورین وگریز مردم به خانه ها بود اما آن شب در خیابان های اصلی بدون تعقیب وگریز .
ساعت های ابتدایی شب سپری شد رفته رفته حرکت موتور سوار ها در خیابان ها شروع شد موتور سوار ها علاوه بر جابجایی اخبار شهر نیروی های فعال و کارآمد را نیز جابجا می کردند. اخبار تلخ وشیرین :سقوط کلانتری ها و پادگان ها یا پیوستن آن ها به نیروهای مردمی خبر از زخمی ها وشهدا در مراکز مختلف …دو …چهار …ویا چندین زخمی وشهید .نیاز ها :باندو پارچه تا بطری و صابون برای کوکتولمولوتف.
به تدریج صدای آمبولانس ها هم اضافه شد وهر لحظه هیجان بیشتری همه جا را فرا می گرفت هر از گاهی مردی سوار برموتور می استاد وفریاد می زد: کی دوره سربازی دیده ؟تیرانداز می خواهیم !یا مردی سراپا غرق خون با فریاد :امدادگر…امدادگر لازم داریم هر کی کاری ازش برمی آد عجله کنه!مردم نیز هر کاری می توانستند می کردند هرچه لازم بود وداشتند می دادند حتی ملحفه هاشان را به صورت نوار مبریدند تا به عنوان باند استفاده شود .
همه منتظر طلوع فجر بودند و لحظات را برای طی شدن آخرین شب عمر طاغوت می شمردند .سقوط صدا وسیما و شنیده شدن صدای انقلاب اوج شیرینی خبرها بود دل ها آرام گرفت هرچند شلوغی ها ادامه داشت اما یکدلی ویکرنگی همت و عزم وپیروی از ولایت همه چیز را دگرگون کرده بود طومار شاهنشاهی 2500ساله درهم پیچیده شد و اراده خداوند وبندگان صالح مسلط شد .
“جاءالحق وذهق الباطل ان الباطل کان ذهوقا”
به امید روزی که با خواستن اتحاد و همدلی وپیروی از ولایت مطلقه فقیه نظاره گر دولت حضرت حجت (عج) باشیم.
اسماعیلیان