بيش از پيش دوستت دارم ؟؟؟
خدايا …
خودت گفتي بخوان مرا تا اجابت كنم تو را…
خودت گفتي كه اگر من ميدونستم كه چقدر شوق بازگشت منو داري … بند بند وجودم از شدت محبتت از هم مي گستت…
خودت گفتي كه نزد قلبهاي شكسته اي …
خودت گفتي كه اگه همه عالم و آدم تو رو نخواستن … طردت كردن … باز هم اين منم كه بي صبرانه منتظرت هستم…
خدايا ...
منم بنده ي … خوار و ذليل و درمانده و مسكين و وحشت زده !
خدايا
ميترسم از اون روزي كه تو هم دست رد به سينه ام بزني …
خدايا …
گره هاي قفل شده ام …. دستان تتوانمند تو را ميخواهند
چشمان كورم … بصيرت تو را ميطلبد
گوش هاي ناشنوايم … با صداي الا بذكر الله تطمئن القلوب تو … آرام ميگيرد
زبان تند و تيزم ….
با تو آرام ميگيرد … سكوت ميكند
خدايا …
فقط تو صداي فريادهايم را ميشنوي …
فقط تويي كه فرياد رس سختي هايم هستي
خدايا …
فقط تو را ميخواهم
تو مرا ميخواهي ؟؟؟
انقدري برايت ارزش دارم كه بگويي بنده ی من…
بيش از پيش دوستت دارم ؟؟؟
“تسنیم”