زیارت عاشورا
محدث نورى در کتاب “دارالسلام” از ثقه الدین حاج محمدعلى یزدى که مرد فاضل صالحى در یزد بود حکایتى نقل میکند.
حاج محمدعلى دائما مشغول کارهاى آخرتى خود بود و شبها در مقبرهاى که جماعتى از صلحا در آن مدفونند به سر میبرد این مقبره خارج شهر یزد بود که به مزار معروف است .
همسایهاى داشت که از کودکى با هم بودند و نزد یک معلم میرفتند تا آن که بزرگ شدند و او شغل عشارى پیش گرفت. پس از آن که مرد او را نزدیک همان جایى که دوست صالح وى شبها در آن بیتوته می کرد، دفن کردند.
یک ماهى از فوت او نگذشته بود که حاج محمدعلى او را در خواب دید که در هیئت نیکویى است نزد او رفت و گفت من مبداء و منتهاى کار تو را میدانم . تو از کسانى نیستى که احتمال نیکى درباره او رود. شغل تو هم مقتضى عذاب سختى بود پس به کدام عملت به این مقام رسیدى ؟
گفت همین طور است که میگویى . من گرفتار عذاب سختى بودم تا دیروز که زوجه استاد اشرف آهنگر در این مکان دفن کردند (اشاره به مکانی کرد که نزدیک به صد متر از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین(علیهالسلام) سه مرتبه به زیارت وى آمدند و در مرتبه سوم امر فرمودند که عذاب از این مقبره رفع شود و حالت ما نیکو شد و در وسعت و نعمت افتادیم .
از خواب بیدار شدم در حالی که متحیر بودم آن شخص آهنگر را نمی شناختم. در بازار آهنگران به جستجو پرداختم و او را پیدا کردم . پرسیدم آیا زوجه اى داشتى؟ گفت آرى داشتم، دیروز فوت کرد و او را در فلان (مکان همان موضع را نام برد) دفن کردم . پرسیدم آیا به زیارت حضرت ابا عبدالله علیهالسلام رفته بود؟ گفت: نه. گفتم ذکر مصائب او میکرد. گفت نه. گفتم مجلس عزادارى داشت گفت نه. آنگاه پرسید چه میخواهى؟ خواب خود را نقل کردم و گفت او فقط مواظبت بر خواندن زیارت عاشورا داشت.