قربانی برای ولایت...
عرفه گذشت، عید قربان هم گذشت، خودت را شناخته باشی یا نه، و چه به مسلخ برده باشی خود محبوبت را یا نه. آخر زمان ها که منتظر ما نمی مانند! درست مثل جلسه ی امتحان که چه چیزی نوشته باشی و چه نه، می گیرند برگه ات را…
من معتقدم تقارن ها، تلاقی ها، توالی ها و… هیچ یک اتفاقی نیستند. کافی است خوب ببینی و خوب حس کنی و آن قدر حریر وجودت لطیف باشد که فرو افتادن برگی را احساس کند…
عرفه، قربان، غدیر
عرفه می آید می شناساند به تو خودت را و تعلقاتت را و بندهایت را و بندگی هایت را و نفس اماره ات را و بت هایت را و حتی خوبی هایت را و نفس لوامه ات را و…
و آماده ات می کند برای فردا که قربانی کنی، نه بدی هایت را و نفس اماره ات و اعمال ناپسندت را… مگر ابراهیم خلیل الله، پاره ی تنش را و تمام هستی و زندگیش را به قربانگاه نبرد؟ من و تو که پیرو ایشانیم باید نفس مطمئنه و هر آن چه خوبی داریم به قربانگاه ببریم و آزاد کنیم قلبمان را از بندگی ها و آماده کنیم وجودمان را برای پذیرش ولایت الهی و غدیر که تجربه ی تاریخ نشان داده است، «آن که برای ولایت قربانی نداده، به پایبندی اش اعتباری نیست…»
این روزها روزهای آماده شدن است برای پذیرش حقیقی ولایت. مسئولیتی بر عهده مان است و ما چقدر غافلیم…
به قول خواجه عبدالله انصاری: تجلّی، برقی است که چون تابان گردد، عاشق از تابشِ آن ناتوان گردد؛ خواهد که همگی جان گردد و مرد در آن میان نهان گردد.
تجلّی ناگاه آید، اما بر دلِ آگاه آید. هر که را خبر بیش، تجلی را در وی اثر بیش…
(نوشته شده توسط: فاطمه بیات)