قوه سامعه معنوی
الف: پاك بودن از حجابهايى كه همچون غفلت و انكار مانع رسيدن به آن مىشود، و از مهمترين و آشكارترين آنها انديشه ها و ايستارهاى از پيش فراهم آمده است، و از آن روى چنين است كه قلب نمىتواند جايگاه حق و باطل هر دو با هم باشد، و بايد يكى از آن دو، خواه حق و خواه باطل، در آن استقرار پيدا كند، پس واجب است كه اگر باطلى در قلب است از آن بيرون رانده شود تا بتواند پذيراى حق بوده باشد.
ب: ديگر اين كه بايستى قدرت فرا گرفتن بزرگ باشد، و از آن روى چنين است كه بعضى از حقايق چندان بزرگ است كه هر قلبى نمىتواند آنها را در خود جاى دهد، بلكه درجات معرفت نسبت به حقايق، با اختلاف تواناييهاى علمى و ايمانى در نزد انسان وابستگى دارد. و در حديث شريف از امام على (ع) آمده است: «بدان كه خداوند سبحان از دلها ستايش نمىكند مگر آنها را كه براى فرا گرفتن حكمت جايگيرتر باشند، و از آدميان كسانى را كه در رفتن به سوى حق شتاب بيشتر داشته باشند»، و گفت (ع): «اين دلها آوندها است، و بهترين آنها نگاهدارندهترين آنها».[4]
يعنى آن گوشها كه بفطرت و خلقت اصلى خود باقى است و آنچه از حقّ شنيده نگاه داشته است و عهد توحيد و يكتاپرستى فراموش نكرده است. و از ديو سخن بيهوده نشنيده و در اين زندگى بهر گفتار گوش فرانداده و روى گردان از سوى حقّ نشده است.(چنین گوشهایی حق را درک می کنند) و از اينرو است كه بهنگام آمدن این آيه پيغمبر به عليّ(ع) فرمود: از خدا خواستم: گوش تو را چنين قرار دهد.[5]
در تأويل آیه :” وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ” روايت شده وق تی این آيه نازل شد رسول خدا (ص) فرمود: من از پروردگارم خواستم اين اُذن واعيه را على بن ابى طالب قرار دهد، مكحول مىگويد: بعد از اين دعاى رسول خدا (ص)، على (ع) بارها مىگفت: هيچ نشد چيزى از رسول خدا (ص) بشنوم و فراموش كنم .[6]
اين حديث را عياشى و سعد بن عبد اللّه و ابن شهر آشوب و زمخشرى روايت كردهاند.[7] واگر اين اخبار هم نبود ازخود آيه ميتوان این نکته را استفاده كرد زيرا اذن واعيه اختصاص بمعصوم (انسان کامل) دارد كه سهو و اشتباه و نسيان و جهل و عدم درك در او راه نداشته باشد و الا واعيه نيست.[8]
ناگفته نماند: آيه شريفه مطلق است و امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه از مصاديق اوليه آن مىباشد. نه اينكه منظور منحصرا آن بزرگوار است.[9]
با توجه به اینکه خداى تعالى اين وعى را به خودش نسبت نداد، زیرا وعى و فرا گرفتن، كار مستقيم او نيست، هر چند كه ممكن است هم به او نسبت داده شود و هم به خود انسان، و ليكن سياق آيه سياق دعوت و بيان اجر و ثواب است، اجرى كه بر اجابت دعوت مترتب مىشود، و اجر و مثوبت از آثار وعى است البته بدان جهت كه فعل انسان و مستند به اوست، نه بدان جهت كه توفيقى الهى و منسوب به آن جناب است.[10]
[1] .الحاقه/12
[2] . تفسير هدايت، ج16، ص: 294 - 293
[3] . تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج9، ص: 395
[4] . تفسير هدايت، ج16، ص: 294 - 293
[5] . تأويلات كاشانى: تفسير عاملي، ج8، ص: 347
[6] . الدر المنثور، ج 6، ص 260.
[7] . تفسير أحسن الحديث، ج11، ص: 312
[8] . أطيب البيان في تفسير القرآن، ج13، ص: 163
[9] . تفسير أحسن الحديث، ج11، ص: 312
[10] . ترجمه الميزان، ج19، ص: 659
صفحات: 1· 2