محرمانه مستقیم؛ آنچه جوانان نباید بخوانند!
اشتغال به تنقلّات رسانه ها و خبرهای ریز و درشت و خود نوشته های شاعرانه که سرتاسر وبلاگها را پر کرده، هيچ گاه جاي علم و معرفت را نمي گيرد؛ همان طور كه براي سلامتي و رشد و تنومندي جسم و ذهن به غذا احتياج داريم و ادويه جات تنها در حاشيه ي سفره و آشپزخانه قرار دارند، اطّلاعات منتشر و اخبار در حاشيه ي دانايي و معرفتند و نه خود دانايي. با نصف وقتي كه بچّه ها صرف مصرف تنقلّات و ادويه جات به اصطلاح رسانه ها مي كنند، مي شود يك عالِم در علم رياضي شد.
مي توان با صرف همان ميزان وقت يك نوازنده و استاد تار و كمانچه شد، مي توان يك مجتهد يا استاد ادبيات يا وكيل و حقوقدان شد. در حالي كه اين ايّام و ماه ها و سال ها مفت از دست ما مي روند و در واقع صرف تنقلّات بي خاصيّت مي شوند.
تنقلّات صفحات ذهن را از خودشان پر مي كنند. اشتغال ذهن و پريشاني خاطر مي آورند…
….پروفسور بونو كه در دانشگاه «سوربن» درس فلسفه خوانده و بعد از انقلاب راهي ايران شده و در حال حاضر در «مشهد» ساكن است. او به ترجمة قرآن مشغول بوده و شاگردي استاد جلال الدّين آشتياني را کرده است. روزی از ایشان درباره ي جوانان ايراني پرسيدم، گفت: مردم ايران همه اهل فكرند. گفتم چطور؟ گفت: همواره در حال سؤال هستند و نقل مي كرد:
روزي تازه به ايران آمده بودم. سوار تاكسي بودم. راننده از من پرسيد، چرا؟ شما قهوه مي نوشيد. به او گفتم: دوست دارم. راننده گفت: دوست داشتن هم شد دليل.
اگرچه آن روز ناراحت شدم؛ امّا بعد متوجّه فرق ايرانيها با ساير مردم در خارج از ايران شدم. ايرانيها سؤال مي كنند و علّت منطقي مي خواهند.
بمباران اطّلاعات صفحه ي ذهن را مبدّل به انبار مي كند، جلوي رشد سؤال حقيقي را مي گيرد و ذهن و قلب را از كندوكاو و جستوجوي جدّي باز مي دارد و به همين سبب صاحبش را سطحي نگر مي كند و آماده مي سازد تا به وسيله ي تبليغات و تنقلّات، زود فريب بخورد.
***
«محرمانه مستقیم؛ آنچه جوانان نباید بخوانند!» یادداشتهای صمیمانه ای است از «اسماعیل شفیعی سروستانی» که با زبان جوانان برای آنها از تجربه های ارشمند زندگی خود گفته. تجربه هایی تلخ و شیرین که گاهی دست یافتن به آنها به قیمت پایان یافتن جوانی مان تمام می شود.
درباره ماجرای نگارش این کتاب در مقدمه ی کتاب آمده است:
«بیست و اندی سال پیش از این، در یک حرکت ابتکاری، انتشارات سروش از برخی اهالی قلم خواسته بود تا با نگارش مطلبی با عنوان «نامه ای به دخترم» در انتشار مجموعه ای با همین عنوان او را یاری دهند.
اسماعیل شفیعی سروستانی، یکی از همین اهالی بود که مطلبی را قلمی کرد و در آن مجموعه چاپ و منتشر شد. باخبر بودیم که پس از آن ایشان قلم را زمین نگذاشته و یادداشتهایی را با همان رویکرد نوشته است. به سراغشان رفتیم و از ایشان خواستیم تا آن مجموعه را از لابلای پوشه ها و قفسه کتابهایش درآورده و برای انتشار دوباره در اختیار ما بگذارد. درخواست قبول شد، اگرچه دوست داشتیم پس از این همه سال دوباره دستی در این یادداشتها وارد کنند اما به ما گفتند؛ اگر در این یادداشتها دست ببرم، چه بسا که هیچ وقت از زیر دستم خارج نشود. هرچه هست با همه بد و خوبش برای خودتان.»
این اثر را به تمام جوانانی پیشنهاد می کنیم که از شنیدن پند و نصیحت های ریز و درشت خسته شده اند و با این حال، پر از اندیشه ی کمال اند.
این کتاب تازه و پر طراوت را انتشارات هلال (وابسته به موسسه موعود عصر (عج)) با قیمت 5000 تومان منتشر کرده است. برای تهیه ی این اثر می توانید از سایت یاران شاپ http://yaranshop.ir/ اقوام نمایید.
واکنش خواننده پس از پایان کتاب: احساس می کنید صد ساله اید، و شاید هزار ساله و در عین حال جوان جوانید! پر از انگیزه های تازه برای دویدن تا اوج و اشتباهاتی که پشت سر گذاشته اید.