من و علی
15 اردیبهشت 1393 توسط نورالزهراء (س)
شب عملیات من جلو بودم و علی پشت سرم . به دو به سمت خاکریز می رفتیم ،از زمین و آسمان آتش می بارید.دریک لحظه کلاه از سرم افتاد . علی داد زد : کلاهتو بردار!خم شدم کلاهم را بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد ! برگشتم به علی بگویم ! پسر عجب شانسی آوردم ، گلوله توی پیشانی علی بود…..
طاهری باطنی