نفس المهموم
كتاب نفس المهموم،تأليف شيخ عباس قمي رحمهالله، يك بار توسط مرحوم شعراني رحمهالله و بار ديگر توسط مرحوم كمرهاي رحمهالله ترجمه شده. ميتوان گفت نفس المهموم آخرين و جامعترين مقتلي است كه نگاشته شده است.شيخ عباس براي نگارش اين كتاب تقريباً تمامي مقاتل و كتب تاريخي گذشته را ديده است و درجزئيترين حوادث مربوط به كربلا،آراي پيشينيان قبل از خود را با ذكر مآخذ آن ميآورد و گاهي آنها را هم نقد ميكند و هرجا كه بر اساس نگرش اخباري خود اشكالي ميبيند،با صراحت به تبيين و رد آن ميپردازد. خود وي در آغاز كتاب ميگويد:اين را از كتب معتبره فراهم كردم كه بر آنها اعتماد بايد كرد(1)و بدانها استناد بايد جست.
در واقع اصل مقتل الحسين ازباب دوم كتاب نفس المهموم آغاز ميشود كه دربرگيرنده وقايع بعد از مرگ معاويه و سرپيچي امام ازبيعت با يزيد و خروج از مدينه است.نكتهاي كه نفس المهموم را در ميان كتب مقتل ممتاز كرده، يكي تبحر و مهارت و اشراف مؤلف بركتب پيشينيان و اخبار و حديث است، ديگري روحيه ي نقادانه او (در چارچوب مسلك اخباري) كه هرآنچه را مخالف واقع و عقل تشخيص ميدهد به صراحت نقد يا رد ميكند.اگرچه بايد يادآورشد هرچه را كه مؤلف رشته، نخستين مترجم كتاب پنبه كرده است و حتي در برخي موارد،مطالب كتاب مؤلف را هم تحريف كرده است. ويژگي مهم نفس المهموم اين است كه خواننده با بررسي و مطالعه دقيق اين كتاب ميتواند حداقل با مهمترين مقاتلي كه از قرن دوم هجري تا پايان قاجاريه نگارش يافتهاند،آشنا شود و نمونه آراي هركدام ازاين مقاتل را در يك موضوع مشخص ببيند.
شيخ عباس هرگاه لازم ديده با صراحت به نقد نظرات علماي گذشته پرداخته است. وي درآغاز كتاب در بخش معرفي منابع، مقتل الحسين مجعول منسوب به ابومِخْنَف را بررسي و رد كرده. دقت وي در نقد منابع به حدي است كه گاهي در جزئيات يك حادثه اظهار نظر ميكند. مثلاً در جايي مينويسد: «سوار شدن مسلم بن عقيل را بر اسب قبل از شهادتش در كوفه، فقط سيد بن طاووس و ابن نماحلي ذكر كردهاند و من سيمي بر آن نيافتم». در داستان دو طفل مسلم، شيخ عباس قمي پس از نقل خبر با صراحت مينويسد: «من اين داستان را فقط به اعتماد شيخ صدوق نقل كردم و الا چنين قصهاي با اين كيفيت و تفصيل از نظر من بعيد است.»
موضع شيخ عباس در مورد كتاب روضة الشهدا نيز مشخص است. وي در اين خصوص به استادش محدث نوري اقتدا ميكند و واعظ كاشفي نويسنده روضة الشهدا را متهم ميكند كه داستانهايي مثل عروسي حضرت قاسم، زعفر جني و منصور ملك، ذوالجناح و برخي مطالب ديگر را از پيش خود ساخته و پرداخته است.
نكتهاي كه در ترجمه نفس المهموم به قلم مرحوم شعراني قابل توجه و موجب تأسف است اينكه مترجم در بسياري جاها ديدگاههاي شيخ عباس را تخطئه ميكند و حداقل در يك مورد سخن شيخ عباس را ترجمه نكرده و به جايش مطلب ديگري را از بحارالانوار ترجمه كرده تا بتواند آنچه را در سر داشته است به اثبات رساند!
مترجم در موارد زير تضاد خود را با مؤلف و ديدگاههاي وي نمايان كرده است: مجعول بودن كتاب منسوب به ابومخنف، داستان طرماح، داستان دو طفل مسلم،نقد رجال نجاشي، روضة الشهدا ملاحسين كاشفي، ابن شهرآشوب، داستان مسلم گچكار.
تنها موردي كه شيخ عباس آن را بيان كرده و از كنار آن گذشته است و مترجم تلاش كرده آن را نقد كند، ولي توفيق نيافته داستان زير است كه شيخ عباس آن را از قول ابي الفرج اصفهاني در كتاب مقاتل الطالبين مينويسد: عباس بن علي عليهالسلام و سه برادر تنياش يعني فرزندان ام البنين همسر علي عليهالسلام در كربلا حضور داشتند. در روز عاشورا عباس بنعلي عليهالسلام به برادرانش گفت: شما فرزندي نداريد، لذا اول به ميدان برويد. عباس بنعلي عليهالسلام داراي دو فرزند بود. عباس نيز پس از آنها به ميدان رفت.
جالب اين است كه راوي خبر، امام محمد باقر عليهالسلام است. نكتهاي كه بسياري و از جمله مرحوم شيخ عباس بدان توجه نكردهاند، اين است كه امام باقر ميفرمايد: «و زعمو ان العباس بن علي قال لاخوته من ام…» يعني مردم پنداشتند كه عباس بن علي عليهالسلام به برادرانش چنين گفت و اين پندار مردمي بوده كه از دور شاهد جانبازي عباس و برادرانش بودهاند.
درمجموع بايد گفت شيخ عباس قمي صاحب نفس المهموم در كتاب ياد شده هر كجا تاريخ را با كلام درآميخته، از واقعيت فاصله گرفته و بديهيترين امور را هم ناديده انگاشته است. به عنوان مثال در همه تواريخ موجود است كه بعد از رفتن سپاه عمر بن سعد از كربلا و نيز انتقال اسرا به كوفه، گروهي از افراد قبيله بني اسد كه ساكن روستاي غاضريه بودند، اجساد شهدا را دفن كردند. در تذكره سبط بن جوزي آمده است كه زهير بن القين با حسين كشته شد و زنش به غلام وي گفت: برو مولاي خود را كف كن.او رفت و حسين را برهنه ديد. گفت: چگونه مولاي خود را كفن كنم و حسين را برهنه گذارم. به خدا قسم كه نكنم. پس حسين را در كفن پوشيد و زهير را كفني ديگر كرد. شيخ عباس در نقد اين روايت مينويسد: بدان كه در محل خود ثابت شده است كه ولايت بر معصوم ندارد، مگر معصوم و امام را بايد غسل دهد و اگر امام در مشرق باشد و وصي او در مغرب، خداوند ميان آنها را جمع كند. جالب اينكه دو صفحه قبل از روايت ياد شده، شيخ عباس از قول حضرت زينب و در پاسخ به شكواي امام زين العابدين از عدم غسل و كفن و به خاكسپاري شهداي كربلا مينويسد: اينها تو را به جزع نياورد… زيرا جماعتي از اين امت اين استخوانهاي پراكنده را فراهم ميكنند و با اين پيكرهاي خونآلود به خاك ميسپارند و…