قدرت درونی ملت
رهبر انقلاب:
ما براى مسائل اقتصادى كشور همهى تلاشمان بايستى متمركز باشد بر روى مسائل داخلى؛ آن پيشرفتى، آن گشايشى ارزش دارد كه متكى باشد به قدرت درونى يك ملت.
“تسنیم”
آيا تبرك جستن عامه مردم به بزرگان و يا اشيا، شرك است؟
شبهه: آيا تبرك جستن عامه مردم به بزرگان و يا اشيا، شرك است؟
جواب : قطعاً چنين نيست؛ حتى اكنون كه هر ساله پرده كعبه تعويض مىشود، پرده سال قبل را قطعه قطعه مىكنند و با تشريفات خاص به عنوان احترام، به كشورها و سفراى آنان هديه مىدهند. سؤال ما اين است كه معناى اين عمل، آيا چيزى غير از تبرّك است كه خود وهابيون آن قدر از آن نهى مىكنند؟
حال پيامبران و امامان بدان جهت كه بندگان شايسته خداوند هستند، سزاوار احترام و محبتند و احترام و ابراز ارادت به آنان، بدان جهت نيست كه براى آنان در مقابل خدا، مقام و ارزشى مستقل قائل باشيم؛ بلكه آنان مستقل از خدا، هيچ چيزى ندارند و همه عظمت آنان و عشق و محبت ما به ايشان، ناشى از آن است كه آنان در اوج معرفت، بندگى و عبوديت حضرت حق قرار دارند و مورد عنايت خاص پروردگار مىباشند. بوسيدن ضريح امامان: و اولياى الهى، برخاسته از عشق و محبت نسبت به آنان است؛ همان گونه كه عاشق، هر چيزى را كه منتسب به معشوق است، مىبويد و مىبوسد و به سينه مىچسباند. براى زائر امام معصوم (ع)، سنگ و چوب، ارزشى ندارد. بوسيدن ضريح و در و ديوار حرم، از آن جهت است كه منسوب به محبوبش، يعنى امام معصوم (ع) است. بنابراين، بوسيدن و تبرك جستن، بدون اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت (فاعليت استقلالى)، شرك نيست.
براساس داورى وهابيان « كه صرف بوسيدن و تبرك جستن به آثار اولياى الهى شرك و حرام است » ؛ پيامبر اكرم (ص) و اصحابش و نيز يعقوب نبى و همه انسانها«حتى خود وهابيان كه فرزندان خود را مىبوسند» مرتكب شرك و حرام شدهاند و فرق گذاردن بين بوسيدن كسى كه زنده است و ضريح كسى كه از دنيا رفته، دليل قابل قبولى ندارد؛ اگر شرك است، بايد هر دو مورد، شرك باشد.
در حالیکه طبق این آیه قرآن کریم : (قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)یوسف / 97 ؛ 98 ؛ «گفتند: «اى پدر! براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم. گفت: به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مىخواهم كه او، همانا آمرزنده مهربان است»،امامان واسطه بين بندگان و خداوندهستند.
منبع :پرسش ها و پاسخ هاي دانشجويي، ج36، ص: 269
احمدی
برگزاری جلسه هم اندیشی موسسه آموزش عالی حوزوی نورالزهرا(س) با پزشکان
جلسه هم اندیشی حوزه ،با کادر پزشکی به هدف تعامل با قشر پرستاران وپزشکان خواهر بیمارستان های زنجان،ساعت 9:30 صبح روز پنجشنبه مورخ 8/12/92 در محل موسسه آموزش عالی حوزوی نورالزهرا(س) زنجان برگزار گردید. در ابتدای این نشست سرکار خانم علمی فرد،مدیر موسسه، ضمن تقدیر وتشکر از حضار به بیان ضرورت واهداف تشکیل حوزه های علمیه خواهران پرداخته و مقابله با سستی بنیان خانواده ها ،تهاجم فرهنگی وتربیت مادران را از مهمترین اهداف آن برشمردند. ایشان در ادامه افزودند:« طبق آخرین آمار، میزان نیازمندی جمعیت بانوان شهرستان زنجان به طبه خواهر، سالانه 600 نفراست که در این میان کمبود فضا وبرخی امکانات تحصیلی،این میزان را به پذیرش حداکثر30 طلبه در سال ،تقلیل داده.» این استاد حوزه ودانشگاه ،ازمهمترین ثمرات حضور طلاب موسسه ،در جامعه را بیان احکام بانوان وپاسخگویی به شبهات اعتقادی ایشان برشمردند. در پایان جلسه ،حضار ،آمادگی خود را جهت برگزاری دوره های آموزشی لازم به طلاب در خصوص سلامت وتغذیه اعلام کردند.
امام علی علیه السلام به نوجوانان چه رهنمودهایی دارد ؟ (1)
امام على علیه السلام در تمام دوران زندگى پربار و نورانى خود سعى در هدایت دلها و مغزها به سوى حقیقت راه روشن الهى داشت. حضرت از هر فرصت مناسبى، با سخنرانی هاى اخلاقى، سیاسى، با نوشتن نامه هاى ضرورى و یا كلمات حكمت آمیز، به تمام ارزشهاى اخلاقى، انسانى اشاره مى فرمود و راه و رسم زندگى سالم و صحیح انسانى را در این كتاب به بشریت سرگشته، معرفى نمود و با هرگونه جهل و جهالت و نادانى مبارزه كرد و روش رسیدن به سعادت و تكامل جاویدان را به همگان نشان داد. این است که نهج البلاغه كتاب زندگى، كتاب اخلاق و رستگارى، كتاب سیاست و كشوردارى، كتاب تكامل و بالندگى است.
ایشان در لابه لای سخنان گهربار خود رهنمودهایی نیز به نوجوانان داشتند. برخی رهنمودهای امیر المومنین به نوجوانان عبارتند از :
1ـ صبر و بردبارى: همه ما می دانیم که نوجوان باید خود را بسازد چون روح ‘تربیت پذیرى’ دارد. نوجوان باید آینده نگر بوده و خود را براى فرداى بهتر آماده كند. نوجوان باید روابط اجتماعى خود را تنظیم كند. نوجوان باید انواع آگاهى و علوم را به دست آورد. اما چگونه و با چه روشهائى مى توان به برترى هاى یاد شده دسترسى پیدا كرد؟ امام على علیه السلام مى فرماید تمام مراحل یاد شده را تنها با صبر و بردبارى مى توان سپرى كرد. و تمام ارزشهاى یاد شده را با صبر و تحمل مشكلات مى توان در جان خویش پیاده ساخت.
امام على علیه السلام می فرماید: ‘و عود نفسك التصبر على المكروه’ “نفس خویش را بر استقامت در برابر مشكلات عادت ده” (نامه ى 16/31 نهج البلاغه المعجم المفهرس)
انواع صبر: امام پس از آنكه به یكى از ره آوردهاى صبر و بردبارى اشاره فرمود، انواع صبر را مورد ارزیابى قرار مى دهد، و این حقیقت را طرح مى فرماید كه، صبر و بردبارى هیچگاه به ضرر و زیان كسى نخواهد بود، پس باید بر همه ى سختى ها و مشكلات بردبار بود. باید تلاش كرد تا از زمینه هاى آماده، و روحیات مناسب نوجوانى براى ‘خودسازى ‘ و ‘تربیت خویش’ حداكثر استفاده را برد. و با آگاهى و دوراندیشى به بازسازى فكر و جان و روان خود همت كرد. زیرا تمام اصلاحات اجتماعى، و انواع سازندگى ها، از فرد آغاز مى شود.
امام على علیه السلام می فرماید: ‘الصبر صبران، صبر على ما تكره و صبر على ما تحب"صبر و بردبارى دو قسم است، یكى صبر بر انجام كارى كه خوش ندارى و دیگرى صبر بر كارى كه دوست دارى” (حكمت 55 نهج البلاغه المعجم المفهرس)
پس عامل اساسى، در مباحث نوجوانان، و به بارنشستن ارزشها، در خودسازى و تربیت نفس، صبر و بردبارى و تحمل مشكلات است. نوجوانان باید خویشتن را با صبر و بردبارى عادت دهند و از عجله و شتابهاى دروغین بپرهیزند.
《ادامه دارد…》
منبع :www.salehin.ir
مسچی
سفارش مؤ كّد امام زمان ( عج ) به خواندن زيارت عاشورا
تاريخ 1280 هجري قمري به عزم زيارت بيت الله از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبي كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اول سه نفر ديگر با من رفيق شدند .
در يكي از منازل بين راه خبر دادند كه قدري زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد .
از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طوري كه رفقا هر كدام سرهاي خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصا به خاطر ششصد تومان پولي كه براي هزينه سفر همراه داشتم نگراني بيشتري داشتم .
با خود گفتم : همين جا تا صبح مي مانم و به منزل قبلي بر مي گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مي رسانم .
در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغي ديدم كه باغباني با بيلش برف درختان را مي ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستي ؟
گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمي دانم .
به زبان فارسي فرمود : نافله بخوان تا راه را پيدا كني . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود : نرفتي ؟
گفتم : والله راه را نمي دانم .
فرمود : جامعه بخوان .
من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماما از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود : نرفتي و هنوز اينجايي ؟
بي اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آري راه را نمي دانم .
فرمود : عاشورا بخوان .
زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتي لعن و سلام و دعاي علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود : نرفتي و هستي ؟
گفتم : آري نرفتم هستم تا صبح .
فرمود : من هم اكنون تو را به قافله مي رسانم . سپس رفت و بر الاغي سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد .
فرمود : رديف من بر الاغ سوار شو . من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد .
فرمود : جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد . اسب در نهايت تمكين پيروي كرد .
سپس دست مباركش را بر زانوي من گذاشت و فرمود : شما چرا نافله نمي خوانيد ؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد .
آنگاه فرمود : شما چرا عاشورا نمي خوانيد ؟
عاشورا ، عاشورا ، عاشورا .
سپس فرمود : شما چرا جامعه نمي خوانيد ؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طي مي كرد يك مرتبه برگشت و فرمود : اينها رفقاي شمايند كه كنار نهر آبي فرود آمده و براي نماز صبح وضو مي گيرند .
پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كي بود كه به زبان فارسي حرف مي زد و حال آنكه زباني جز تركي و مذهبي جز عيسوي در آن نواحي نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند ؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسي نيست .
تاريخ 1280 هجري قمري به عزم زيارت بيت الله از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبي كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اول سه نفر ديگر با من رفيق شدند .
در يكي از منازل بين راه خبر دادند كه قدري زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد .
از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طوري كه رفقا هر كدام سرهاي خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصا به خاطر ششصد تومان پولي كه براي هزينه سفر همراه داشتم نگراني بيشتري داشتم .
با خود گفتم : همين جا تا صبح مي مانم و به منزل قبلي بر مي گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مي رسانم .
در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغي ديدم كه باغباني با بيلش برف درختان را مي ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستي ؟
گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمي دانم .
به زبان فارسي فرمود : نافله بخوان تا راه را پيدا كني . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود : نرفتي ؟
گفتم : والله راه را نمي دانم .
فرمود : جامعه بخوان .
من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماما از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود : نرفتي و هنوز اينجايي ؟
بي اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آري راه را نمي دانم .
فرمود : عاشورا بخوان .
زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتي لعن و سلام و دعاي علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود : نرفتي و هستي ؟
گفتم : آري نرفتم هستم تا صبح .
فرمود : من هم اكنون تو را به قافله مي رسانم . سپس رفت و بر الاغي سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد .
فرمود : رديف من بر الاغ سوار شو . من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد .
فرمود : جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد . اسب در نهايت تمكين پيروي كرد .
سپس دست مباركش را بر زانوي من گذاشت و فرمود : شما چرا نافله نمي خوانيد ؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد .
آنگاه فرمود : شما چرا عاشورا نمي خوانيد ؟
عاشورا ، عاشورا ، عاشورا .
سپس فرمود : شما چرا جامعه نمي خوانيد ؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طي مي كرد يك مرتبه برگشت و فرمود : اينها رفقاي شمايند كه كنار نهر آبي فرود آمده و براي نماز صبح وضو مي گيرند .
پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كي بود كه به زبان فارسي حرف مي زد و حال آنكه زباني جز تركي و مذهبي جز عيسوي در آن نواحي نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند ؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسي نيست .
شهر «حلّه» و نقش آن در گسترش معارف شیعی
شهر حله یکى از شهرهاى بزرگ جهان تشیع محسوب میشود و زمانى از مهمترین حوزهها و مراکز علمى، فقهى و ادبى شیعه به شمار مىرفت که از آن علما و دانشمندان بزرگی مانند «ابن ادریس حلی، محقق حلی، علامه حلی، ابن نما حلی و ابن فهد حلی» به صحنه آمدند که نقش مهمى در گسترش و رشد علوم شیعه داشتند و تحول بزرگى در علوم اسلامى ایجاد کردند.
یکی دیگر از بزرگان حله، «سید بن طاووس» فقیه، ادیب، شاعر، محدث و عارف بزرگ شیعه است.
او در روز 15 محرم سال 589 هجرى در شهر حله به دنیا آمد. نام کاملش سید رضى الدین، على بن موسى بن جعفر بن طاووس است، و از نوادگان امام حسن مجتبى و امام حسین علیهماالسلام محسوب میشود. از این رو، ایشان را «سید ذی الحسنین» نامیدهاند.
پیشبینی جالب امام علی(ع) درباره حله و علمای آن
حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام از ظهور چنین علما و بزرگانى در آن خطه خبر دادهاند. «ابوحمزه ثمالی» از «اصبغ بن نباته» نقل مىکند که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام، در مسیر حرکت از کوفه به طرف صفین بر تپههاى بابل رسیدند، بر روى تلى ایستادند و به بیشه و نیزارى که بین بابل و همان تل بود، اشاره کردند و فرمودند: شهرى است و چه شهر شگفتی!
اصبغ بن نباته که از یاران نزدیک آن حضرت بود عرض مىکند: ای امیر مؤمنان! مىبینم از وجود شهرى در اینجا سخن مىگویید، آیا در اینجا شهرى بوده که اکنون آثار آن از بین رفته است؟
فرمودند: نه! ولى در اینجا شهرى به وجود مىآید که آن را «حله سیفیه» گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا خواهد کرد و از این شهر، مردان پاک سرشت و مطهر پدید مىآیند که در پیشگاه خداوند «مقرب» و «مستجاب الدعوة» مىشوند.
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910802001322#sthash.OoZ1ofx8.dpuf
شهر «حلّه» و نقش آن در گسترش معارف شیعی
شهر حله یکى از شهرهاى بزرگ جهان تشیع محسوب میشود و زمانى از مهمترین حوزهها و مراکز علمى، فقهى و ادبى شیعه به شمار مىرفت که از آن علما و دانشمندان بزرگی مانند «ابن ادریس حلی، محقق حلی، علامه حلی، ابن نما حلی و ابن فهد حلی» به صحنه آمدند که نقش مهمى در گسترش و رشد علوم شیعه داشتند و تحول بزرگى در علوم اسلامى ایجاد کردند.
یکی دیگر از بزرگان حله، «سید بن طاووس» فقیه، ادیب، شاعر، محدث و عارف بزرگ شیعه است.
او در روز 15 محرم سال 589 هجرى در شهر حله به دنیا آمد. نام کاملش سید رضى الدین، على بن موسى بن جعفر بن طاووس است، و از نوادگان امام حسن مجتبى و امام حسین علیهماالسلام محسوب میشود. از این رو، ایشان را «سید ذی الحسنین» نامیدهاند.
پیشبینی جالب امام علی(ع) درباره حله و علمای آن
حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام از ظهور چنین علما و بزرگانى در آن خطه خبر دادهاند. «ابوحمزه ثمالی» از «اصبغ بن نباته» نقل مىکند که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام، در مسیر حرکت از کوفه به طرف صفین بر تپههاى بابل رسیدند، بر روى تلى ایستادند و به بیشه و نیزارى که بین بابل و همان تل بود، اشاره کردند و فرمودند: شهرى است و چه شهر شگفتی!
اصبغ بن نباته که از یاران نزدیک آن حضرت بود عرض مىکند: ای امیر مؤمنان! مىبینم از وجود شهرى در اینجا سخن مىگویید، آیا در اینجا شهرى بوده که اکنون آثار آن از بین رفته است؟
فرمودند: نه! ولى در اینجا شهرى به وجود مىآید که آن را «حله سیفیه» گویند و مردى از تیره بنى اسد آن را بنا خواهد کرد و از این شهر، مردان پاک سرشت و مطهر پدید مىآیند که در پیشگاه خداوند «مقرب» و «مستجاب الدعوة» مىشوند.
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910802001322#sthash.OoZ1ofx8.dpuf
ثروت های فوق العاده ما
رهبر انقلاب:
علاج مشكلات كشور پيمودن راه اقتصاد مقاومتى است؛ يعنى تكيه به درون. چشم را ندوزيم به دست ديگران؛ ما تواناييم، ما ثروتمنديم، هم ثروت انسانى داريم هم ثروتهاى زيرزمينى؛ ثروتهاى ما فوقالعاده است
“تسنیم”
غیبت پیامبران: حضرت شعیب (ع)
مدت غیبت: در روایات مدت غیبت ایشان ذکر نشده است.
پیامبر در دوران غیبت:
حضرت شعیب از گروهی بودند که با سر شدن آتش بر حضرت ابراهیم (علی السلام) به ایشان ایمان آوردند و با ایشان به شام هجرت نمودند و با یکی از دختران حضرت لوط (علی نبینا و علیه السلام) ازدواج کردند. (1)
آن حضرت مأمور هشدار به دو قوم بودند: «اصحاب مدین» و «اصحاب ایکه» که هر دو قوم مبتلا به کم فروشی بودند. (2)
در روایات برای آن حضرت دو غیبت آورده شده است:
غیبت اول: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)، می فرمایند: «شعیب، قوم خود را به سوی خدا خواند تا آنکه پیر شد و استخوانهایش باریک گردید. پس مدتی از قوم خود غایب شد و به قدرت الهی، جوان به نزد ایشان بازگشت و آنها را به خدا فراخواند. ایشان گفتند: وقتی پیر بودی، سخن تو را باور نداشتیم؛ امروز که جوانی، چگونه باور کنیم؟» (3)
غیبت دوم: غیبت دوم آن حضرت زمانی اتفاق افتاد که پس از سالها هدایتگری، توسط پادشاه ستمگر سرزمین مدیَن (کَلَمَن)، همراه با مؤمنان قوم، اخراج شدند. بدین ترتیب، با خروج آن پیامبر الهی (ع)، مردم مستحق عذاب خداوند گشتند. خروج حضرت شعیب (ع)، تا فرود عذاب الهی بر قوم، غیبت دوم ایشان محسوب می شود. (4)
قوم در دوران غیبت:
قوم مدین و قوم ایکه، هر دو بسیار ثروتمند بودند و ثروت خود را از راه کمفروشی به دست آورده بودند. حضرت شعیب (ع)، هر دو قوم را از عذاب خداوند باخبر ساخت و هر گروه به نحوی پاسخ پیامبر خدا (ع) را دادند.
قوم مدین، به نبی خدا (ع) گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه می گویی را نمی فهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف می یابیم و اگر به خاطر قبیله ی کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری.» (5)
اصحاب ایکه نیز به آن حضرت تهمت سحر زدند و به او گفتند اگر راست می گوید، از آسمان بر آنها سنگ بباراند. (6)
این اقوام، سه نفر از نمایندگان حضرت شعیب (ع) را به طرز وحشیانه ای به قتل رساندند و در چاه انداختند. (7)
بدین ترتیب، این اقوام، پیامبر خود را از سرزمین شان بیرون کردند و خداوند بر آنها عذاب فرستاد.
چگونه غیبت به فرج انجامید؟
درباره ی دو قوم مدین و ایکه، گشایشی اتفاق نیفتاد. مردم مدین، به زلزله ی سختی عذاب شدند که هیچ نشانی از دیار آنها باقی نگذاشت (8) و قوم ایکه، گرفتار گرمای سوزان و بارش آتش شدند. (9)
پی نوشت:
1. بحار، ج 12، ص 384؛ به نقل از محمدی اشتهاردی، محمد، قصه های قرآن، نشر کتاب یوسف، ص 278؛ همچنین نقل شده در نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، نشر مسجد مقدس جمکران، ج 3، ص 320
2. همان، صص 383 و 384؛ به نقل از محمدی اشتهاردی، همان.
3. همان، ص 385؛ به نقل از اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، نشر مسجد مقدس جمکران، ج 1، ص 243؛ همچنین نقل شده در نهاوندی، همان، ص 319
4. نهاوندی، علی اکبر، همان، صص 319- 320
5. هود: 87- 91
6. شعرا: 176- 190
7. بحار الانوار، همان، ص 383؛ به نقل از محمدی اشتهاردی، همان، صص 281- 282
8. عنکبوت: 37، هود: 94- 95
9. شعرا: 189
منابع:
1. محمدی اشتهاردی، محمد، قصه های قرآن، نشر کتاب یوسف، صص 275- 285
2. نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، نشر مسجد مقدس جمکران، ج 3، صص 319- 321
3. اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، نشر مسجد مقدس جمکران، ج 1، صص 243- 244.
4. نرم افزار جامع الاحادیث نور، نسخه ی3/5