حرف دل همه چادری ها !
تو مسجد داشتم سجاده آماده میکردم برای نماز،
همین که چادر مشکی را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت:
این همه خودت را بقچه پیچ میکنی که چی؟
برگشتم به سمت صدا،
دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟
گفت: بله
با توام و همهی بیچارههای مثل تو که گیر کردهاید توی افکار عهد عتیق!
اذیت نمیشی با این پارچهی دراز دور و برت؟
خسته نمیشی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شی،
چرا مثل عزادارها سیاه میپوشی؟
و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من!
هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده ام را که دید گفت: نه!
حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟
گفت: بله.
گفتم: من چادر را دوست دارم.
چادر؛ مهربانیست.
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…
گفتم؛ چادر سر میکنم، به هزار و یک دلیل.
یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست.
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟
گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مردها میگوید؛
غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید.
تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر.
این تکالیف مکمل هماند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من،
پوشش من باید مانع و حافظ او باشد و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم،
غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را “دید”،
کشش ایجاد شد و انتخابت کرد.
کجا نوشته شده است که همسرت نمیتواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد،
وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، غریزه منطق نمیشناسند، تعهد نمیشناسد.
چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر میکنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش را کنترل نکرد،
زندگی تو به هم نریزد، همسرت نسبت به تو دلسرد نشود،
محبت و توجهاش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود.
من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک میشوم،
زمستانها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه میشوم،
بخاطر حفظ خانه و خانوادهی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیباییهایم دارم.
من هم دوست دارم تابستانها کمتر عرق بریزم،
زمستانها راحتتر توی کوچه و خیابان قدم بزنم.
من روی تمام این علاقهها خط قرمز کشیدم،
تا به اندازهی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود.
گفتم؛ راستی…
هر کسی در کنار تکالیفش،حقوقی هم دارد.
حق من این نیست که زنان جامعهام با موهای رنگ کردهی پریشان و صد جور جراحی زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنیست،
چشمهای همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم.
من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛
هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم؛
راست میگی…
از شوهر احترام، از زن تواضع
به دلایلی نمیخواستم راجع به این موضوع مطلبی بنویسم، اما گاهی مواردی پیش میاد که مجبور به نوشتن میشم….
در نوشتههای مختلف بارها بر این مطلب تأکید شده که دلیل برداشتهای نادرست (توسط برخی افراد جامعه) از دستوراتی که در دین به زن داده شده، وظایفی که بر عهده او گذاشته شده و در مجموع بسیاری از مواردی که به زن مربوط میشود، این است که این افراد ویژگیهای زن را با مرد یکسان تصور میکنند و هنوز نمیدانند که زن و مرد (هر چند از نظر انسانی و مسائل مربوط به انسانیت برابرند، اما) از نظر نیازها و سرمایههای درونی بسیار متفاوتند و بگذارید بگویم که سرمایههای درونی زنان بسیار بیشتر از مردان است و به همین دلیل هم هست که وظایف زن نسبت به شوهر بیشتر از وظایف شوهر نسبت به زن است و این طبیعی هم هست، چرا که هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
اما آنچه قرار است راجع به آن مختصری بحث کنیم، مهمترین وظایف زن و شوهر در مقابل یکدیگر است. از میان تمام حقوق و وظایفی که برای زن و شوهر میشناسیم، شاید بتوان مهمترین آنها را در این دو دسته حقوق متقابل خلاصه کرد:
۱- احترام شوهر به زن؛ تواضع زن در مقابل شوهر:
در برخی نوشتههای پیشین ذکر شده که احترام زن و مرد در یک حد و اندازه نیست؛ زنان قابلیت احترام بیشتری دارند و جایگاهشان (نه از نظر انسانی، بلکه فقط به دلیل زنبودن) بسیار ویژهتر است؛ و این احترام خاص زن مسألهای است که همه مردان (حتی اگر در سطوح پایینی از فرهنگ هم که باشند، تا حدی) در وجود خودشان حس میکنند.
زن کلا موجود ویژهای است و نباید با مرد یکسان درنظر گرفته شود (نوشتن در این مورد فرصت کافی و جداگانهای را میطلبد). زن موجودی با سرمایهها و تواناییهای منحصر به فرد است که یک مرد را خواهان داشتن همراهی چون او میکند. آنهاییکه زن را نمیشناسند، وظایفی که به عهده زن گذاشته شده را نیز اشتباه تفسیر میکنند، چرا که فکر میکنند سرمایههای درون زنان به اندازه مردان است و با وجود شرایط یکسان، یکی مجبور به انجام وظیفهای در مقابل دیگری شده؛ و هنوز نمیدانند که اگر چنین وظیفهای به عهده زن است، قبلا تواناییها و سرمایههای مربوط به انجام آن هم درون زن قرار داده شده است. اینها معمولا افرادی هستند که وظایفی چون تواضع زن در مقابل شوهر را میبینند، اما وظیفه ما به ازاء آن یعنی احترام بسیار به زن و جایگاه سطح بالای او را نادیده میگیرند؛ یا وقتی در مورد احترام زن نکتهای را میشوند، این احترام را همسطح احترام معمولی به همه اقشار جامعه شامل مردان میشمارند و هنوز نمیدانند که اگر تواضع زن در مقابل شوهر واجب شده، به دلیل جایگاه ویژهتر زن و وجوب احترام خاص اوست و این دو در واقع نقطه مقابل یکدیگرند. هر چند که زنان و مردان مومن، منتظر نیستند که طرف مقابل وظیفهاش را به خوبی انجام دهد تا آنها هم انجام وظیفه کنند. بلکه یک زن مومن خودش جایگاه بالای خود و سرمایههایش برای متواضعبودن در مقابل شوهر را میشناسد و صرفنظر از اینکه شوهرش فهم درک جایگاه ویژه او را داشته یا نه، در مقابل شوهر خود متواضع است.
اولین چیزی که زن به طور خاص نیاز دارد، احترام بسیار ویژه از سوی شوهر است. اگر شوهر جایگاه خاص زن را بشناسد (نه در حد یک احترام معمولی، بلکه بسیار ویژهتر) و با شکوه و تحسین به این آفریده خدا بنگرد (هر چند که جز مردان با ایمان نمیتوانند چنین نگاهی به زن داشته باشند)، زن- حتی اگر در سطح بالایی از انسانیت نباشد- هم به طور طبیعی در مقابل شوهر تواضع از خود نشان میدهد. یعنی احترام خاص از سوی شوهر به زن، تواضع زن در مقابل شوهر را به همراه دارد و این کار برای زنان سخت نیست، بلکه سرمایهاش در وجود زن موجود است، به طوریکه بدون اینکه چیزی از زن کم شود (با توجه به جایگاه ویژهاش) خودش این تواضع در مقابل شوهر را به طور فطری و طبیعی انجام میدهد. در مقابل، مرد به این تواضع زنش نیاز دارد. در واقع زن به همان اندازه که باید در مقابل نامحرم متکبّر باشد*، لازم است در مقابل شوهر خود متواضع باشد.
در این زمینه میتوان به بخشی از سخنان حجتالاسلام والمسلمین روحانی- امام جمعه بابل- اشاره کرد (که در واقع تفسیر سخن حضرت امام علی علیهالسلام در مورد تکبّر زن است): زن نامحرم باید در مقابل مرد نامحرم متکبرانه قدم بردارد، متکبرانه سخن بگوید، متکبرانه نگاه کند و متکبرانه معاشرت کند. اینجاست که صفت تکبر برای این زن در رابطه با نامحرمان صفت پسندیدهای است….
۲- دسته دوم از وظایف را بگذارید از زبان آقای پناهیان اشاره کنیم؛ ایشان این مورد را به این شکل میگویند:
مردان اطاعت و زنان محبت میخواهند. آقایان دل خانمها را نشکنند، خانمها غرور مرد را نشکنند.
در اینجا لازمه توضیحی داده بشه (با توجه به اینکه خودم عده زیادی از خانمها رو دیدم که با این اصطلاح “اطاعت از شوهر” مشکل دارند و در اثر یک سوءتفاهم بهشون برمیخوره)، لازم به ذکره که این کلمه “اطاعت”، متفاوت از اون چیزیه که ما تو فارسی و عرف روزمره استفاده میکنیم که معنیش رو همهمون خوب میدونیم. اما در روابط بین زن و شوهر بههیچوجه اون معنا و مفهوم منظور نیست. بلکه این اطاعت فقط یعنی: انجام آنچه شوهر از زن میخواهد (که منظور از این همه توصیهای که در اسلام در این زمینه شده هم همینه). این اصطلاح (که اصطلاح صحیحی هم هست و معناش برای افراد کاملا عاقل و فهیم با توجه به مورد کاربردش واضحه) شاید در عربی مفهومش برای عموم مخاطبان مشخص باشه، اما تو فارسی طور دیگهای باید به مخاطب فهمونده بشه… ما کجا تو فارسی و صحبتهای عرفی به این اطاعت میگیم؟ چرا وقتی یک لغت عربی رو به فارسی برمیگردونند، ترجمه مناسب مردم فارسزبان رو براش نمیذارند یا حداقل تفسیر صحیحش رو به همه یاد نمیدن؟ آیا واقعا نمیدونند که معنای اطاعت در فارسی چیزی جز آنچه مورد نظر این اصطلاح در روابط بین زن و شوهر است، میباشد و چه بسا معنای مورد نظر اسلام رو خوب برای برخی مردم عادی نرساند؟! زبانحال خیلی از خانمهایی که با این کلمه مسأله دارند، اینه که (به شوهرشون میگن): ما هر کاری تو بخوای، برات انجام میدیم، اما اسم این کار رو اطاعت نمیذاریم (درسته تو عربی اطاعت گفته میشه و معنیش هم قابل درکه، اما تو فارسی چنین مفهومی رو حداقل برای برخی عامه مردم نمیرسونه… مسلما این کلمه، اصطلاح بهجا و درستیه، اما وقتی معنیاش هم توسط مخاطب درست برداشت بشه. حال آنکه در بین عموم مردم هستند کسانی که لازمه این اصطلاح براشون تبیین بشه تا بفهمند این متمایز از اون چیزیه که اونا در سایر موارد از کلمه اطاعت برداشت میکنند)
به خاطر اینکه ما تو عرف روزمره خودمون اطاعت رو به معنی محض و خاص کلمه (همون که همه باهاش آشنا هستند و لازم به توضیح بیشتر نیست) میدونیم. در حالیکه – نمیدونم بگم در زبان عربی یا در مورد این اصطلاح خاص….- به معنی دیگریه… مثلا اگر سر سفره نشستید و شما از برادرتون میخواید که نمکدون رو بده و اون به شما میدش، در این اصطلاح گفته میشه: شما دستور دادید و برادرتون اطاعت کرد. درحالیکه در زبان فارسی و عرف روزمره ما، به هیچوجه چنین کاری دستور و اطاعت معنا نمیشه. بلکه برادر شما فقط کاری که شما خواستید رو انجام داده) در اینجا هم همینطوره. این اطاعت که در این مورد خاص اومده، فقط به معنی انجام دادن اون چیزیست که شوهر میخواد؛ و اون هم به دلیل نیازهای فراوان مَرده. چون از نظر روانشناسی مرد (شوهر) مدام باید از زن بخواهد که کاری انجام بشه اما زنان به طور طبیعی چنین حالتی برای درخواستهای مکرر از شوهر رو ندارند (که اگر داشتند، به مردان هم گفته میشد که حرف زنان را گوش کنند.) اما نیاز شوهر به زن (از جنبههای مختلف) بسیار بسیار زیاد است و شوهر باید مدام کاری را به زنش بگوید که انجام دهد و این جزء نیازهای اوست که اگر زن آنها را تأمین نکند، به او ظلم کرده است.
زنی که با گفتهها و خواستههای شوهرش مخالفت میکند، در واقع او را از درون میشکند و نابود میکند که این ظلم بزرگی است. ضمنا این عدم مخالفت با گفتههای شوهر، حالت فطری زن است، به ویژه هنگامیکه شوهر هم به وظیفه مابه ازاء آن عمل کند (که اگر نکند، زنان مومن باز هم وظیفه خود را در مقابل او انجام میدهند). نکته مهم اینکه زن به دلیل قدرت روحی بالا و تواناییها و سرمایههای درونی بسیار، به راحتی توانایی انجام کارهایی که شوهر از او میخواهد را دارد و اگر انجام ندهد، به شوهر ظلم کرده و این که اصطلاحا اطاعت نامیده میشود، از آن نوعی نیست که بعضی خانمها فکر کنند چیزی به شوهر اضافه میکند، نه. این “عدم مخالفت با خواسته شوهر”، جزء نیازهای شوهر است و فقط نیاز او بدین وسیله تأمین شده و احساس آرامش به او دست میدهد.
علاوه بر این قبیل خانمها، مثل اینکه- تا جایی که گاهی برخورد کردم- برخی از آقایون (از همون دسته که هنوز نمیدونند سرمایههای زن با مرد متفاوته) از این اصطلاح حس و حال خوبی بهشون دست میده و معناش رو طور دیگهای (که برخی خانمها رو ناراحت میکنه) برداشت میکنند. که به این عده باید گفت شما هنوز زن و جایگاه ویژهاش و تواناییهاش رو نمیشناسید و مرد رو هم که سراسر نیاز به زن هست نمیشناسید. واقعا واژه شوهر داری باید حالا حالاها روش بحث بشه، چرا که در یک کلام میتوان گفت به سرمایههای عظیم زن در برآوردن نیازهای شوهر اشاره داره. اگر بحث زیاد طولانی نمیشد، در این مورد صحبت میکردیم که زن کلا برای مرد (شوهر) کمکه. زن قرار نیست در زندگی مشترک به چیز خاصی برسه (به طور کلی و در مقایسه با مرد میگم البته)، و فقط باید جایگاهش توسط شوهر شناخته بشه و مورد قدردانی قرار بگیره….؛ این مرده که قراره نیازهای بسیار زیاد و مختلفش با ازدواج تأمین بشه تا بتونه هر چه بهتر مسیر کمالش رو طی کنه. همونطور که گفتم، این بحث از این موضوع خارجه و همین اشاره کافیه. فقط این اشاره رو کردم چون بعضی خانمها فکر میکنند با این قبیل وظایفی که به عهدهشون گذاشته شده، چقدر بیچاره! هستند! و برخی آقایون فکر میکنند چقدر خوش به حالشون شده! که هر دو گروه اشتباه میکنند. چرا که جایگاه زن و سرمایههای درونی او بیشتر از این حرفهاست و همانطور که گفته شد: هر که بامش بیش، برفش بیشتر….
باز هم به توضیح آقای پناهیان در این رابطه اشاره کنیم که: اینکه ما در آن رابطهٔ زن و مرد در خانواده میگوییم خانمها مواظب باشند غرور مرد را نشکنند به خاطر این است که خیلی راحت میتوانند بشکنند، در این رابطه مدیریت دارند، این مدیریت را یک ذرّه بد اعمال بکنند این مرد را داغونش میکنند. در حالیکه در خانه دیگر داغونکردن و این شیوهٔ مدیریت اعمالکردن باید گذاشته بشود کنار، یک شیوهٔ زیباتری باید اتخاذ بشود که بحثش متفاوت است.
* نکته آخر اینکه به شخصه مایلم نظر کارشناسان امر و سخنرانان مربوطه رو در زمینه آنچه گفته شد بدونم….؛ خوبه که این مسأله به گوششون رسونده بشه که این اصطلاح رو برای خانمها باز کنند و معنای مورد نظر اسلام رو درست برای عامه مردم توضیح بدهند (در واقع باید ترجمه قابل فهمی از آنچه در زبان عربی آمده، برای مردم دیگر زبانها صورت بگیرد یا بتوانند مفهوم واقعی اش را به همه بفهمانند)، چون مسلماً منظور اون چیزی نیست که ما از معنای محض کلمه اطاعت که در صحبتهای روزمره رایج باهاش سر و کار داریم، برداشت می کنیم؛ چرا که همونطور که گفتم، خیلی از خانمها رو می شناسم که با این کلمه مشکل دارند؛ در حالیکه چه بسا خودشون هیچ وقت تو زندگی با خواسته های شوهرشون مخالفت نکرده باشند؛ و مسلما وقتی که منظور از این اصلاح براشون روشن بشه یا با کلمه جایگزینی ترجمه بشه، بهتر به این نیاز شوهر خود پاسخ میگویند.
راه های مقابله با تهاجم فرهنگی
آیت الله صافی مرجع تقلید در پاسخ به پرسشی درباره تهاجم فرهنگی و راههای مقابله با آن، در نوشتاری با عنوان"تهاجم فرهنگی؛ زهرها و پادزهرها” به تبیین این سیاست ویرانگر غربی پرداختند.
متن پرسش و نوشتارحضرت آیت الله صافی گلپایگانی در پی می آید:
سئوال: چنان كه مسبوق و آگاهيد، مدّتى است در سخنراني ها و مطبوعات، تهاجم فرهنگى، غرب گرايى و خطرات آن، و لزوم مبارزه با آن مطرح است. تقاضا داريم در اين رابطه براى آشنايى همگان به وظايف و تكاليف اسلامى درباره مطالب زير، توضيحاتى مرقوم فرماييد.
1. تعريفى از تهاجم فرهنگى و غربگرايى با اشاره به بعضى از نمونههاى ملموس و نظاير آن و همچنين اشاره به خطرات اين تهاجم.
2. راههاى مبارزه و برخورد با تهاجم فرهنگى.
پاسخ:
ج1.
هر نهضت و حركتى كه هدف آن برانداختن آداب، تمدّن، رسوم تعليم و تربيت، آداب، شعائر، سنن دينى و قومى يك جامعه و همچنین تضعيف اعتقاد و پايبندى افراد آن جامعه به خصوص جوانان و نوجوانان به فرهنگ و آداب خودشان براى آماده سازى آنها به قبول عادات بيگانگان باشد، تهاجم فرهنگى به آن جامعه است.
بنابراين، تهاجم فرهنگى به جوامع اسلامى، نهضتها و برنامههاى ويرانگرى است كه با سياست هاى فرهنگى استعمارى و با ترويج اخلاق بيگانه و در حال حاضر غربى براى محو شخصيّت اسلامى و مسلمانان و ذوب آنها در فرهنگ، عادات و رسوم بيگانگان و برداشتن مرزهاى اخلاقى خصوصاً در روابط زن و مرد و تأسيس حكومت بر اساس حكومتهاى غربى، و نفى اصالت حكومت دين و حاكميّت احكام، مخصوصاً از حدود دو قرن پيش در بلاد و ممالك اسلامى به صورت هاى گوناگون و شامل تقريباً كلّ مظاهر زندگى، كم و بيش شكل گرفت و مى توان گفت: جز چند نقطه از سرزمين هاى اسلامی همه جا را فرا گرفت و بسيارى از عادات، آداب و حتّى لباس و پوشش مسلمانان و طرز و روش ملاقات ها، برخوردها و ديدارها، پذيرايى ها و مراسم عزا و عروسى ها را شامل گرديد.
البتّه اين اوّلين بار نبوده كه بيگانگان به وسيله تهاجم فرهنگى، در صدد تسلّط بر بلاد اسلامی و استضعاف مسلمين بر آمده باشند. به طور مثال، تاريخ به ما نشان مى دهد كه در سقوط كشور متمدّن، آباد و مسلمان اندلس (اسپانيا)، علّت اصلى، تهاجم فرهنگى بيگانه بود. امّا اين موج فراگير تهاجم فرهنگى و اسلام زدايى كه در دو قرن اخير به وسيله استعمارگران و ايادى روشنفكرنما و تجدّد و تساهل خواه و مزدور آنها پیگير شد، تقريباً همه بلاد اسلامی را هدف قرار داد و اگر چه اساس آن در همه جا از سوى دول بيگانه برانگيخته مى شد، امّا تا آنجا پيش رفتند كه علناً به زور و زندان و شكنجه و بىرحمترين حكومتهاى پليسى مثل ايران (زمان پهلوی) و تركيه (لاییکها) براى محو اسلام و كلّ مظاهر تمدّن و شخصيّت اسلامى مردم متوسّل شدند.
عامل مهمّ پيشرفت اين تهاجم در داخل، افرادى بودند كه با نشريه ها، روزنامه ها و شعر و هنر به اسم آزادى و روشنفكرى اين حركت را ترويج كردند و مثل پهلوى را به آن هجوم وحشيانه و ددمنشانه بر عليه اسلام و مظاهر دين تشويق نمودند. هدف اصلى در اين هجوم خيانت بار، براندازى التزامات مسلمانان به احكام و شعائر و سنن اسلام بود. احكام،شعائرى كه همواره مانع از رسوخ، نفوذ و سلطه سياسى و اقتصادى بيگانگان بوده و هست.
دوم: خلع سلاح روحانيّت، تضعيف نفوذ علما و مسموع بودن قول و حكم آنها در جامعه بود، زيرا قدرت علم و نفوذ كلام آنها مخصوصاً در مصونيّت و سلامت عقايد و افكار در تمام طول چهارده قرن اسلامى، عامل اصلى و اساسى بود. به واسطه مراقبت، مواظبت و نظارت علما، همواره شخصيّت جوامع اسلامى از جوامع ديگر مشخّص و ممتاز بود. چه در مجامع شيعى اسلامى و چه در مجامع سنى اسلامى، استعمار همين هدف را داشت و ايادى آنها نيز همين هدف را به اسم آزادى و تجدّد و حتّى دلسوزى براى مسلمانان و عقب ماندن آنها از جوامع صليبى دنبال مى كردند. ايران را به سرنوشت دوره پنجاه ساله رژيم منحوس پهلوى و تركيه را به رژيم لایيك «مصطفى كمال» و كلّ كشورهاى اسلامى سنّى را به عدم تمركز و تجزيه به حكومتهاى وابسته به خود گرفتار ساختند. شرح اين مطالب و دسايس محتاج به تأليف يك كتاب بزرگ، يا بيش از يك كتاب است.
در ايران اسلامى، الحمدلله تعالى، با انقلاب اسلامى، همه آن سياست هاى شوم و تلاشهاى بيگانگان نقش برآب شد و با رسميّت يافتن مظاهر و شعائر اسلامى و بازگشت زنان مسلمان به اصالت خويشتن خويش و چادر و حجاب و تعليم و تربيت سالم و شكستن پيكرهها و مجسمه ها و حاكميّت قوانين اسلامى و كنار گذاردن كراوات و زُنّار، و امور بسيار فرعى و اصلى ديگر، اين اميدوارى حاصل شد كه هجوم فرهنگى دشمن، مثل هجوم جنگى و فيزيكى سركوب شده، و راه رخنه در بنياد استقلال اين مردم به پاخاسته و اسلامخواه بسته شده باشد.
ولى چنان كه مى دانيم اين موضوع، يعنى تهاجم فرهنگى موضوعى است كه شكل عملكرد آن براى اغلب نامرئى و مثل جاسوس هاى سرّى، و بلكه سرّى تر از آن است. گاه با زبان خيلى دوستدارانه، غمخوارانه و با الفاظ و عبارات و كلمات دلنشين و دلفريب وارد مى شوند و زن و مرد را در دام الفاظى ظاهر فريب گرفتار مى نمايند؛ الفاظ و اصطلاحاتى مثل: ترقّى خواهى، نوآورى، تجدّد، جامعه مدنى و ملّى، رفع تبعيض و تساوى حقوق و اتّحاد بين الملل و …
با اين كار، مقدّمات سلطه فرهنگى و اقتصادى و در نتيجه سلطه سياسى خود را فراهم مى سازند و حاكم بودن دين و وحدت دين و سياست را كه از اصول مسلّم قرآنى و اسلام است، هدف قرار مى دهد. آنها اين باور و اين موقعيّت را كه سخن آخر را بايد از دين گرفت و به دين شناسان يعنى فقها بايد رجوع كرد، مخدوش جلوه مى دهند تا بى مانع، افكار مخرّب و انحرافى را به خورد مردم دهند. وقتى مردم پزشك بهداشت و حفظ الصّحة نداشته باشند، يا اگر داشته باشند و حرفش را مسموع ندانند و هر كس در بهداشت و حفظ الصّحة بتواند اظهار نظر كند، طبعاً هر غذايى را به آنها مى خورانند و هر كالايى را در ميان آنها رواج مى دهند.
به هر حال، دشمن از اين هجوم فرهنگى، هدف هاى بزرگ دارد و همچنان آن را مؤثّرترين حمله به اسلام و استقلال مسلمانان مى داند.
مسلمانان آگاه كه در همه جا خواهان بازگشت به اسلام، استقلال، مجد و عظمت ديرين هستند، با همين تهاجم فرهنگى در مبارزه اند. در تركيه، الجزاير، در آسياى مركزى، چچن، چين و ساير كشورها تهاجم فرهنگى بيگانگان فعّال بوده و مسلمانان بپا خاسته و با آن در ستيز و درگيرند.
در كشور عزيز اسلامى ما همگام با سقوط رژيم مزدور پهلوى، تمام يا بيشتر آثار تهاجم فرهنگى و رسوم كفر و استعمار نيز محو و رسوم نامشروعى كه در مدّت پنجاه سال برقرار شده بود و ادارات، مؤسّسات، تجارت، بازرگانى و تعليم و تربيت و دانشگاه، زندگى شخصى و عائلى، اجتماعى و سياسى مردم را فرا گرفته بود، متروك گرديد. حتّى ميادين از پيكره و تنديس ها پاك شد و مظاهر اسلامى متجلّى شد و عصر جديد حكومت و عظمت اسلامى چهره نمايى كرد. بانوان مسلمان، عزّت، كرامت و شخصيّت خود را باز يافتند و از آن ابتذالهاى غربگرايى و اختلاط هاى فسادانگيز نجات يافتند. از سوى ديگر، بيگانگان هم از اينكه بتوانند با حمله هاى فيزيكى و جنگ و خونريزى، اين فرياد الله اكبر و اسلام خواهى را كه از ايران بلند شده و مىرود تا عالمگير شود خاموش نمايند، نااميد شدند، ولى در عين حال از تهاجم فرهنگى هرگز مأيوس نشده اند.
دشمنان اسلام و ايران، باز هم درصدد رخنه در اساس محكم اين ملك و امّت بوده و از منافع سرشارى كه از اين كشور مى بردند و از آن محروم شده اند چشم نمى پوشند. آنان در زير پوشش الفاظى مثل حقوق بشر و آزادى قلم و اهل به اصطلاح هنر و آزادى بانوان و فراجنسى و كلمات فريبنده ديگر وارد مى شوند.
از طرف ديگر چون برخى ناآگاهان و بى خبران از دسايس بيگانگان و افراد ساده لوح تحت تأثير تبليغات اشتباه انگيز مىافتند، و نيز هستند افراد غربگرايى كه براى خود پذيرش اين تهاجم فرهنگى و ترك سنن اسلامى را يك نوع روشنفكرى مى دانند و مى خواهند به اصطلاح آن چه را در اسلام، قدح و مذموم و در غرب، مدح و ممدوح است در بين مسلمانان نيز مدح و وسيله افتخار قرار دهند، طرّاحان سياستهاى استعمارى اين تهاجم فرهنگى را كنار نمى گذارند.
خلاصه، اين تهاجم فرهنگى، نويسندگان غير متعهّد يا غربگرا را به تبليغ غربگرايى و ترك سنن اسلامى و اسلام زدايى وادار نموده آنها اهل طرب، ضرب، ساز و آواز و فنون ممنوعه را ترويج نموده، تا آنجا پيش مى روند كه اين كارها اسلامى شمرده مى شود.
تهاجم فرهنگى حربه اى است كه مى تواند ارزش ها را ضدّ ارزش نمايد و آنچه را از ديد اسلام ناب قدح است، مدح معرّفى كند. چنان كه مى بينيم اين محافل و مجامع استعمارى و راديوهاى آمريكا و اروپا هستند كه براى اين به اصطلاح مظلوميّت هنر و روشنفكر و قلم، همواره دلسوزى دارند و مى خواهند جامعه ما را از فرهنگ اصيل خود تهى كرده و به فرهنگ التقاطى و استعمارى خود وابسته و دلبسته سازند.
مسلمانان آگاه تحت تأثير اين تهاجم قرار نمى گيرند و شخصيّت، آداب و سنن اسلامى خود را حفظ مىنمايند. تا هم اكنون در قلب اروپا، آمريكا و كانادا، هزارها مسلمان دانشمند آگاه و دانشگاه داريم كه در آن محيط ها، هويّت اسلامى خود را در كمال استقلال حفظ كرده، كمترين اثرى از آنها نگرفته اند؛ نه در مجالس رقص و موسيقى و به اصطلاح هنر آنها شركت مى كنند، نه بانوانشان مثل بانوان آنها با مردهاى اجنبى اختلاط و معاشرت دارند و به استقلال اسلامى خود افتخار مى نمايند. مردشان مرد مسلمان، و زنشان بانوى مسلمان است.
در مورد اينكه اشاره اى به خطرات تهاجم فرهنگى خواسته ايد، از همين مختصر كه درباره تهاجم فرهنگى بيان شد خطرات آن هم فى الجمله معلوم مى شود. تهاجم فرهنگى يعنى روبرويى و معارضه كفر با اسلام عزّت و استقلال ملّت ها.
امّا راجع به نمونههاى ملموس پذيرش اين تهاجم فرهنگى و غرب گرايى: بيشتر يا بسيارى از آن خود به خود آشكار و ملموس است و مسلمانان متعهّد و حسّاس به روشنى آن را درك مى كنند. البتّه اين نمونه ها همه در يك حد نيستند و حتّى از جنبه حكم شرعى فى حد نفسه برخى مكروه و برخى حرام است؛ امّا از نظر عدول از فرهنگ اسلامى و پذيرش اين تهاجم فرهنگى بيگانه نشانه ضعف روحيّه شخص و وابسته شدن و فاصله گرفتن از فرهنگ و اسلام و تشبّه به بيگانه است، كه اگر به قصد تشبّه و گرايش به عادات بيگانگان و كفّار باشد، در همه درجاتش حرام است.
به طور اجمال، اين نمونه ها گاه و بيگاه يا به طور مداوم، در ملاقات ها در مؤسّسات، ادارات و سمينارها، در خانه، بازار، مدارس و مراكز تعليم و تربيت و در صدا و سيما ديده مى شود. از عناصر مهمّ آن عبارتند از: اختلاط زن و مرد و حضور هر دو در مراكز و مشاغل و ارزش شمردن موسيقى و نواختن آلات موسيقى به عنوان هنر و همچنین ترويج و نشر علنى و رسمى آنها و تجليل از نوازندگان اين آلات محرّمه و به اصطلاح، استادان ضرب و تار و رقص و… و تجليل از مراسم مرگ و ولادت آنها، و تأسيس مدارس تعليم موسيقى و برگزارى مسابقات و بازيهایی مانند: بكس و شطرنج، و به خصوص بخش مسابقات ورزشى بانوان مانند: كوه نوردى، تنيس و تشويق آنها به ترك چادر و انتخاب پوششهاى اندام نما، و تقليد از مدهاى مبتذل لباس، آوردن دختران در مراسم استقبال و تقديم گل و يا حمل پرچم و كف زدن و سوت زدن و هورا كشيدن به جاى صلوات و تكبير، برگزارى مجالس معارفه و توزيع يا تقسيم جوايز يا عرضه صنايع و مجالس ديگر همراه با موسيقى و اركستر و خلاصه اختلاطهاى غير سنّتى و غير اسلامى و برقرارى قوانين غير اسلامى در مسايل مربوط به عائله و روابط زن و مرد، حقوق مدنى و سياسى افراد، و نصب پيكره اشخاص به عنوان تجليل از زحمات آنها.
ج2.
راه هاى مبارزه با تهاجم فرهنگى عبارت است از:
1. شناختن ارزش ها و ضدّ ارزش ها از ديدگاه اسلام، نظر فقه و فقها و همچنین تمسّك محكم و ثابت به انجام ارزش ها، ترك ضدّ ارزش ها و به عبارت ديگر معيار قرار دادن تعاليم مأخوذه از فقه جواهرى در زندگى فردى و اجتماعى و سياسى و تنظيم كلّ روابط بر اساس راهنمايي هاى فقهى.
2. تبليغ و ترويج و تشويق همگان بر محافظت بر اين ارزش ها به وسيله سخنرانيها، مطبوعات، جرايد و همه رسانه هاى گروهى.
3. نشان دادن عكس العمل هاى منفى مناسب نسبت به برنامه ها و افرادى كه اين ارزش ها را هتك کرده و به قداست هاى اسلامى آنها بى اعتنايى مى نمايند و يا ضدّ ارزش ها را به كار مى گيرند و نيز نشان دادن عكس العمل هاى مثبت و تحسين برانگيز نسبت به بانوان و مردانى كه ارزش ها و آداب اسلامى را احترام مىنمايند و به آنها متعهّدند.
4. تأكيد بر اسلامى بودن نظام آموزش و پرورش و تربيت جوانان بر اساس هدايت هاى عالى اسلام و گزينش اساتيد و دبيران و آموزگاران شايسته و متعهّد و مؤمن به فرهنگ اسلام.
5. سالم ساختن محيط گردشگاه ها، پارك ها و فرهنگسراها از ظواهر مخرّب اخلاق، مثل: اركستر و موسيقى و اختلاط زن و مرد و بدآموزي هاى مختلف.
6. ترويج فرهنگ استقلال و اعتماد به نفس و تجليل از شعائر اسلام و تحقير وابستگى به كفّار و تقليد از آداب و عادات آنها.
7. تبيين و تبليغ مفاسد مكتب هاى مضرّه و فرهنگ هاى مادّى و ضدّ ايمان به خدا و اصالت اخلاق و معنويّات و مضار مدنيّت منهاى دين، و پوچى و پوسيدگى آن و ارشاد همگان، خصوصاً دانشجويان، به فوايد و مصالح اسلام گرايى و تعهّد دينى و كمالات حقيقى انسانى.
8. نشر و تبليغ سيره انبيا، خصوصاً سيره رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم و ائمّه طاهرين عليهم السّلام و دعوت به تأسّى به آن بزرگواران در مظاهر زندگى.
9. بيان و تفهيم اين حقيقت ناب، خصوصاً به جوانان كه مدنيّت صناعى (پيشرفت مادّى و صنعتى) غرب معلول بى ايمانى و بى اعتنايى آنها به مبانى اخلاقى نيست و توجّه به ترقّى صنعتى و كسب علوم مادّى با تمسّك به دين و اخلاق در كمال توافق و سازگارى بوده و بلكه مكمّل يكديگرند و سعادت حقيقى براى جميع افراد بشر در سايه كمال او در اين دو ناحيه فراهم خواهد شد و استفاده درست و صحيح از علم و صنعت و همه نعمت هاى مادّى به طورى كه موجب ظلم و تظلّم واستضعاف و استكبار نشود، فقط در پرتو ايمان به خدا و اخلاق حقيقى حاصل خواهد شد.
10. بالاخره با پشتيبانى همه، به خصوص صاحبان مقامات، علماى اعلام، ارباب سخن و اهل قلم و ساير اقشار مؤمنين، از فرهنگ امر به معروف و نهى از منكر، و نظارت بر اجراى احكام الله و سدّ ابواب ورود فرهنگ بيگانه، به طورى كه هر مسلمان آگاه و متعهّد، همه جريان ها و سازمان ها و مطبوعات و نوشته ها و كتاب ها و رسانه هاى گروهى و سيره و روش و تمام مقامات و رفت و آمدها و كيفيّت برخوردها را در رابطه با اين تهاجم فرهنگى زير نظر داشته باشد.
اميد است كشور و جامعه ما و همه جوامع مسلمانان از گزند اين توطئه شوم بيگانگان مصون مانده و در پرتو احكام و هدايت هاى نورانى اسلام طىّ قرون و اعصار بى شمار، تمدّن واقعى و اصالت هاى ويژه انسانى را پاسدار و پرچمدار و نگاهبان باشند بحق محمّد و آله الطّاهرين صلوات الله عليهم أجمعين ولا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم.
منبع: معارف دین 1، تألیف حضرت آیت الله صافی
داستانی که باید با خواندنش تب کرد
سيد عبدالكريم نيلى نجفى در ابواب فضايل حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به مناسبتى از والدش نقل كرده كه…
سيد اجل اكمل مؤ يد، علامه نحرير بهاء الدين سيد على بن سيد عبدالكريم نيلى نجفى كه جلالت شاءنش بسيار و مناقبش بى شمار است و تلميذ شيخ شهيد و فخر المحققين است در كتاب «انوار المضيئة» در ابواب فضايل حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام به مناسبتى اين حكايت را از والدش نقل كرده که:
در قريه نيله كه قريه خوشان باشد شخصى بود كه توليت مسجد آن قريه با او بود روزى از خانه بيرون نيامد، او را طلبيدند عذر آورد كه نمى توانم ، چون تحقيق كردند معلوم شد كه بدن او با آتش سوخته غير از دو طرف رانهاى او تا طرف زانوها و ديدند درد و الم او را بى قرار كرده، سبب آنرا از او پرسيدند، گفت : در خواب ديدم كه قيامت برپا شده و مردم به داخل جهنم مى ريزند و من از آن كسانى بودم كه مرا به بهشت فرستادند همين كه رو به بهشت مى رفتم به پلى رسيدم كه عرض و طول آن بزرگ بود، گفتند كه اين صراط است پس از آن عبور كردم و هر چه از آن طى مى كردم عرضش كم ، و طولش بسيار مى شد تا رسيد بجائى كه مثل تيزى شمشير شد، در زير آن نگاه كردم ديدم كه وادى بسيار بزرگى است و در آن آتش سياهى است ، و در آن ، جمره هايى مثل قله كوهها، و مردم بعضى نجات مى يابند و بعضى در آتش مى افتند.
و من شروع كردم به لرزيدن مثل كسى كه بخواهد بيفتد تا خود را رسانيدم به آخر صراط، به آنجا كه رسيدم نتوانستم خوددارى كنم كه ناگاه در آتش افتادم و در ميان آن فرو رفتم، پس خود را رساندم به كنار وادى و هر چه دست انداختم دستم به جايى بند نشد و آتش با قوت جريان خود، مرا به پايين مى كشيد و من استغاثه مى كردم ، عقل از من پريده بود، پس ملهم شدم به آنكه گفتم : يا على بن ابى طالب ، پس نظر افكندم ديدم مردى به كنار وادى ايستاده ، در دلم افتاد كه او على بن ابى طالب علیه السلام است .
گفتم اى آقاى من ، يا اميرالمؤ منين ، فرمود: دست خود را بياور نزديك ، پس دست خود را به جانب آن حضرت ، دراز كردم پس دستم را گرفت و كشيد و مرا بيرون آورد و با دست خود آتش را از دو طرف رانم دور كرد در اين محل وحشت زده از خواب جستم و اين حال خود را ديدم كه مى بينيد سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجائى كه امام دست ماليده ؛ پس مدت سه ماه مرهم كارى كرد تا سوخته ها بهتر شد. و بعد از آن كم بود كه نقل كند اين حكايت را جهت احدى مگر آنكه تب مى گرفت او را .
خوشا به حال غریبان!
و دنیایی که تنهایت کرده است
میان عهدهای شکسته ی ما شیعیان
و گناهان شرم آور دوستان
میان بازیهای سیاسی شیعه خانه ی تو
و بین کوه های حرف و حدیث
- بالاخره-
آقا جان!
امروز
روز توست!
این آذینها که می بندیم
نه برای آن است
که از طولانی شدن این ظلمت
از دور بودن از تو
از بالاتر و بالاتر و بالاتر رفتن سن غیبت تو
خوشحالیم!
برای آن است
که به یاد بیاوریم
مولایی داریم
که میلادش
روشنایی چشم است،
نوید نزدیک تر شدن امید؛
و سالهای غیبتش
سالهای ساخته شدن ماست
برای پیوستن
برای همراهی.
این چراغهایی که در کوچه هامان
چشمک می زنند
برای این نیست
که بگوییم:
«چشممان از غیبت تو روشن است!»
برای این است که بگوییم
در غیبت نیز
- خورشید مستور من!-
چشم مان به تو روشن است!
این شیرینی ها و شربتها
فقط بهانه های شکر ماست که
«خدایا
سپاس تو راست
که تنهاترین مولا
آقای تنهاترین بنده هاست!»
این گلها که هدیه می دهیم
برای شادباش نبودت نیست
برای آن است
که به محبتی که از تو در دل داریم،
افتخار کنیم
تا روزی
مسیر آمدنت را
از مکه
به جهان
گل باران کنیم.
این روزها،
حتی میان مسلمانان،
دوستان تو غریب اند مولا!
نه مثل غربت تو؛
ولی از جنس همان تنهایی…
امّا
این آذینها و شربتها و شیرینیها
این تبریک ها و شادباشها
این دست زدنها
و اشکهای آمیخته به شرم و شوق
و این بیداری تا سحر،
فریاد الحمد ماست
و آتش قلب ماست برای زیستن و رفتن و رسیدن
و فرق غربت ماست
با غریبان:
ما همه چیز داریم؛
چرا که
ما تو را داریم!
پی نوشت:
1. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «اسلام به غريبى آشكار شد و همان گونه كه شروع شده غريب خواهد گرديد، پس خوشا به حال غريبان!» (الغيبة للنعماني / ترجمه غفارى، ص: 446؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث)
چرا رهبر انقلاب یک دختر عراقی را الگوی بانوان انقلابی معرفی کرد؟
نحوه نگرش هر جامعه به زن، با نقش زن در تاریخ شکلگیری تمدن آن ارتباط دارد. در جامعهای که جایگاه برابر زن و مرد را از لحاظ انسانی باور دارد، زن به عنوان یک انسان در جامعهایفای نقش میکند و با پذیرش برابری زن و مرد در بعد انسانی، برجسته ترین الگوها و نمونه ها را در این زمینه ارائه میکند؛ اما در جامعهای که زن را – پیش از آنکه یک انسان بداند – یک موجود مؤنث به شمار میآورد، زن از ایفای نقش مؤثر در جامعه بازمیماند و برای ابراز وجود، ناگزیر به استفاده از ویژگیهای زنانه خود میگردد که همان فراهم آوردن زمینه لذت و بهرهگیری مرد است.
نسیبه یک زن بود. زنان قریش هم زن بودند و تمامی آنها اعم از نسیبه ی مسلمان و زنان کافر قریش، احساس و عاطفهی زنانه داشتند؛ اما زنان قریش همراه شوهرانشان به جنگ میرفتند تا ساز و دف بنوازند و کینههای خفته را در دل آنان زنده کنند. آنها با خود سرمه و سایه میبردند تا اگر یکی از مردان از جنگ بازمیماند، آنها را به دست او بدهند و او را زن خطاب کنند؛ اما نسیبه و دیگر زنان مسلمان در میدان جنگ حاضر میشدند تا نبرد کنند و یا به مداوای مجروحان و بیماران بپردازند؛ و اگر مردان گریختند، آنان پایداری کنند. دست نوشتههای بنت الهدی صدر بهترین گواهان اندیشه و نگاه او به جایگاه زن به عنوان مخلوقی مکلف است. تکلیفی که با هیچ توجیهی از دوش انسان مسلمان برداشته نخواهد شد و آن چیزی نیست مگر خدمت به اسلام. زندگی بنت الهدی صدر مصداقی است از همین تکلیف مداری زنی که اگر چه نتوانسته است در جایگاه مادری و همسری نقش ایفا کند، مادران و همسرانی در مکتب تربیتی او رشد کردهاند و ارتقا یافتهاند که ثمرات آن در طول تاریخ دیده خواهد شد.
ماجرا از آنجایی آغاز میشود که خداوند در سال ۱۳۱۶ هجری شمسی در شهر کاظمین به خاندان مکرم و فاضل صدر دختری عطا میکند به نام «بنت الهدی» – بنت الهدی دوران کودکیاش را در بستر علم و فقاهت رشد کرد. مقدمات اجتهاد، فقه و اصول را نزد برادرش شهید سید محمد باقر صدر فرا گرفت؛ و آشنایی با آموزه های اسلامی هر روز بیشتر از قبل بنت الهدی را متوجه رسالت تاریخی میکرد که گویی بر دوش همهی انسانهای آزاده نهاده شده است. برخی آن را می فهمند و برخی از کنار آن به راحتی عبور می کنند. بنت الهدی در آغازین سال های فعالیت جهادیاش و در سن و سالی پایین، روزنامه دیواری هایی با مضامین اسلامی و فرهنگی تهیه میکرد و آن را به دست کسانی می رساند که احساس میکرد برای آنها مفید و ضروری خواهد بود. بنت الهدی بزرگ تر میشود. بزرگی او همراه است با عمیق تر شدن فهم او از اسلام و مکتب شهید صدر. اگر از توضیح فضائل اخلاقی او بگذریم می رسیم به اقدامات بزرگ وی درحوزهی اجتماعی. سیده شهیده از مؤسسان و بنیان گذاران مدارس«الزهراء» وابسته به «صندوق خیریه اسلامی» در بغداد و کاظمیه و نجف بود. (۱۹۶۷ م) هدف او از تأسیس این مجتمعهای آموزشی ابتدایی و غیر ابتدایی مقابله و رویارویی با فرهنگ مادی که موجبات فساد و انحراف اخلاقی را فراهم میکرد، بود. هم چنین برای ارتفا جایگاه زن، به دنبال نشر فرهنگ اسلامی صحیح بود. در این راستا او به مواد درسی رایج آن دوره مواد دیگری از دروس عقیدتی و تربیتی اسلامی نیز به صورت فشرده و تفنّنی اضافه کرده بود. بانو صیدلی، مدیر«مدارس الزهراء»، در این باره میگوید: یکی از راه های مقابله با ترویج فساد اخلاقی اهتمام و عنایت به تربیت نوین دختران و پرورش جهتدار و هدفمند آنهاست. این مسأله انجام نمیشود، مگر از طریق ایجاد مدارس اسلامی که برای این منظور اختصاص داده شدهاند.
شهیده بنت الهدی برای تأسیس این مدارس ملّی رسمی که تحت پوشش قوانین حکومتی بودند، تلاش فراوانی کرد و بیش از دو ماده درسی نیز برای تربیت دختران در این مدارس به سایر مواد درسی اضافه نمود. وی بانوان شیعه معلمهای را که دارای کفایت علمی و مزایای خاص بودند و به شئونات اسلامی التزام داشتند، بر این کار گماشت تا اسوه و الگوی دختران قرار گیرند و نام این مدارس را «مدارس الزهراء» گذاشت. مرکز این مدارس را نیز بغداد و کاظمیه قرارداد. این مجتمعها شامل مهدکودک، مدرسه ابتدایی و غیر ابتدایی بودند. در این زمینه، یکی از فعالیتهای مهم او آموزش فرهنگ جهتدار و تربیت اسلامی هدفمند به معلمان و مدرسان این مدارس بود که پس از پایان وقت مدرسه، طی یک حضور الزامی به ایشان آموزش داده میشد. حضور شهیده بنت الهدی در این مدارس بر مدار خاصی میگردید و ایشان سه روز از هفته در هر کدام از مدارس که مقتضی بود، حاضر میشد و سه روز نیز به مراکز تعلیم نجف اشرف تشریف میبرد.
او دایم بین بغداد و نجف در حرکت بود تا به امر تدریس و نظارت و توجه به مدارس بپردازد. بانو صیدلی از مجاهدتهای این شهیده در این زمینه و در آن دوران اینگونه حکایت میکند: «بنت الهدی به من می گفت: من روزم را در اداره مدرسه می گذرانم و ظهر را به بعضی از اعمال شخصی و امور منزل می پردازم، عصرها جلساتی را در خانه تشکیل می دهم و به تدریس فقه و شرائع الاسلام اشتغال دارم و پس از پایان وقت، در شب ها به خواندن کتب اسلامی و فرهنگی و فقهی می پردازم.» سیده بنت الهدی(رحمه الله علیه) راه درازی را در راه تعلیم و تعلّم پیمود و «تدریس»، یک نمونه از کوششهای او بود. او با تشکیل حلقههای تدریس در خانهاش در تلاش بود تا علاوه بر اینکه آنچه از فقه و دروس حوزوی نزد برادرانش آموخته بود به زنان و پرورش زنان عالم و آگاه، ایشان را برای تحمّل مسئولیت ادامه این راه در آینده آماده کند. او تلاش داشت چنان توانایی علمی در شاگردانش ایجاد کند که بتوانند بر ایجاد حوزههای علمیه بانوان قدرت پیدا کنند و بتوانند به نشر فرهنگ و تعلیمات اسلامی بپردازند. بنت الهدی در کنار تدریس، در پی طرّاحی فرهنگ دینی عمومی است که در آن، افکار اسلامی را با روشهای منسجمی متناسب با نیازمندیها و مقتضیات روز مطرح مینمود. یکی از مسائل ذهنی بنت الهدی که چه در عرصهی عمل و چه در مقالات او در مجله الأضواء به چشم میخورد، مساله ی ارتقای فکری زنان و حل مسائل آنها است. یکی از آن موارد ارتقای مجالس زنانه و ارائهی مدلی جدید برای مدیریت فضای زنان مسلمان است. یکی از دوستان او در مصاحبهای میگوید: ما در فواصل زمانی دور جلساتی را برپا میکردیم و هر بار جلسه در خانه یکی از خواهران برگزار میشد. به طور طبیعی میزبان جلسه آمادگیهای لازم را از قبل پیشبینی میکرد و بر حسب سلیقه و نگاهش به جلسه، وسایل پذیرایی از بانوان شرکتکننده را نیز مهیا میساخت. یک بار جلسه در خانه خواهر… برپا شده بود. او از آن خانمهایی بود که بسیار شیفته بنت الهدی بود و نصایح و توصیههای او را به گوش جان میخرید. تدارک و پذیرایی او از حاضرین در حد متوسط بود. در اثنای جلسه و هنگامی که داشت از مهمانان پذیرایی میکرد، شهیده بنت الهدی با همان روش همیشگیاش، یعنی با تبسم و نرمی گفتار و ملایمت رو به آن خانم کرد و گفت، «ای کاش این وقتی را که برای تهیه ساندویچ و کیک و چای گذاشته ای، فقط برای تهیه شربت و شکلات می گذاشتی و بقیه وقت ارزشمند خود را برای تهیه موضوعی مفید صرف و آن را برای حاضران مطرح میکردی تا وقتشان هدر نشود و موقع بازگشت به خانه هایشان با دست های پر و سودمند باز می گشتند».
به طور کلی آن چه از خواندن خاطرات مکتوبی که از افکار و اعمال بنت الهدی قابل برداشت است نوع نگاه وی به زن به عنوان یک هویت مستقل است خواه مجرد یا متأهل. هویت مستقلی که گاهی در نقش مادر ظهور میکند گاهی در فرزندی. نکتهی مهم فصل مشترک همهی نقشهایی است که یک زن به عهده میگیرد آن هم مسلمان بودن است. تمام تلاش بنت الهدی همین است که به همه زنان اسیر تهاجم غرب بفهماند که مسلمان بودن تکلیف میآورد.
او برای ترویج افکار خود در کنار همهی اقداماتش نوشتن را انتخاب میکند. برخی از کتابهای او از این قرار است:
۱- خاله گمشده ۲- فضیلت پیروز است ۳- خاطرات حج ۳- ای کاش میدانستم ۵- دو زن و یک مرد ۶- دیدار در بیمارستان ۷- آنکه درپی حقیقت است ۸- شخصیت زن مسلمان ۹- نزاع و مذاکره ۱۰- زن در حضور پیامبر
او در راه جهاد و مبارزه، سختیها و مرارتهای بسیاری را به جان خرید، اما هیچگاه دلسرد نشد و عقب ننشست. او درباره مقاومت و سخت کوشی و صبر و تحمل مشکلات در راه خدا اینگونه سروده است.
اسلامنا انت العزیز و کل صعب نیک سهل
ولاجعل دعوتک الکریمه
علتهم الایام یحلوا
ای اسلام ما، تو عزیزی و هر سختی ای در راه تو آسان است…
در راه نشر پیام ارزشمندت
تلخیهای روزگار شیرین خواهد بود
حضور همگان آزاد است
بنت الهدی به خاطر شرایط سخت زندگی و بیماری مادرش که همواره باید در کنار او میبود و به خاطر همراهی برادر در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، نتوانست ازدواج کند؛ و تا آخرین لحظات دستگیری برادرش (که به جرم حمایت از انقلاب اسلامی ایران و از ترس ترویج آن در عراق او را دستگیر کرده بودند) با خطبههایی زینبی در حرم حضرت امیر برادر بزرگوارش را همراهی کرد و در نهایت با یک فاصلهی زمانی بنت الهدی را نیز صبح یکشنبه ۱۷ فروردین دستگیر کرده و بنا بر شواهدی، شب سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ هجری شمسی به شهادت رساندند. طبق نقلهای رسیده، ایشان در زندان نیز زیر شکنجههای صدام دست از مبارزه برنداشت. اینگونه بود که ثابت کرد اگر نمیتواند مادری باشد تا با تربیت فرزندش به اسلام خدمت کند، تکلیفی از او ساقط نشده است و باید به هر نحوی که شده است در راستای اعتلای اسلام و هدایت امت کوشید. به راستی بنت الهدی همان الگوی زن ثانی انقلاب اسلامی است بعد از زنان مبارز صدر اسلام. او کسی است که در کلام مقام معظم رهبری زنی شجاع، عالم و متفکر نام میگیرد که میتواند سرمشقی نمونه برای زنان انقلاب اسلامی باشد.
خانم وجیهه صیدلی درباره بنت الهدی در روزنامه «المنبر» چاپ لندن نوشته است، «شهیده بنت الهدی با شایستگی و لیاقت تمام توانست هدایت فعالیتهای اسلامی زنان را به عهده گیرد و حتی می توان گفت که وقتی بنت الهدی در جایگاه اصلی خود قرار گرفت، این رهبری و هدایتگری بود که از وجود او شرافت و زینت یافت. همه می دانید که رهبری، حاصل انتخاب و انتصاب نیست، بلکه نتیجه گزینش و انتخاب و بیعت است که پس از تلاش و فعالیتی مداوم و خستگی ناپذیر، به همراه شایستگی های دیگر همچون فرهنگ و آگاهی و حس تدبیر و حسن رفتار متناسب با شرایط و واقعیت های موجود به دست می آید».
منبع: ماهنامه قبیله هابیل
در دو دل يه مامان با ماماناي خوب امروزي
در دو دل يه مامان با ماماناي خوب امروزي:هميشه اين ماه ها منظورم ماه هاي حسيني وزينبيه ،كه از راه مي رسه يه شور عجيبي سرتاسر وجودم به راه ميافته .
اين حس درون همه ي ما وجود داره ،همين احساسه كه باعث ميشه يه خورده تو خودمون بريم ،فكر كنيم كه چرا سالار شهيدان به قربانگاه رفت واهدافش چي بود؟دوباره يادمون بيافته عشق حسين يعني چي ودوباره عشقش تودلامون زنده بشه،اما من اين دفعه كه اين ايام شروع شد يه غمي تو دلم ايجادشد كه دوست داشتم به ماماناي مثل خودم بگم آخه اين غم خيلي رو دلم سنگيني مي كرد! دوران كودكي خودمو به ياد دارم شبا كه توخونه دور هم مي نشستيم مامان جونم برامون قصه مي گفت، مي دونيد قصه هاي مامانم چي بود ؟سرگذشت همه عاشورايي ها،سرگذشت حضرت زينب ،داستان زندگي پيامبر ها وامام هاي عزيزمون ،تو خيلي از قصه هاشم نكات اخلاقي وتربيتي يادمون مي داد ،ماماني جونم اونا رو از مامانش ياد گرفته بود .بزرگ كه شدم بدون اينكه كتابي خونده باشم سرگذشت عاشورايي ها رو مي دونستم،حتما حدس زديد كه غم توي دلم چيه؟ناراحتيم اين بود كه چي به روزمون اومده كه مثل ماماناي ديروز براي بچه هامون وقت نميذاريم؟كلا دقدقه آموزش نكته هاي ديني واخلاقي به بچه هامونو نداريم تا وقتي كه مشكلي برامون پيش بياد بريم دنبا حل كردنش كه خيلي ديره،ماماناي ديروز اون شكلي وقت بچه هاشونو پر مي كردن ،سرگرم شون مي كردند،آگاهي وعلم ام بهشون مي دادند،اما ماچي كا ر مي كنيم ؟داريم به كجاها كشونده ميشيم؟تو خوش بينانه ترين حالت وقتي مي خوايم بچه ها رو سرگرم كنيم اجازه مي ديم برن پاي كامپيوتر ،بازي كنن بدون اينكه اطلاع داشته باشيم چي داره تو اين بازي ها به خوردش مي ره ،اينقدر سرگرم روز مرگي ها شديم كه فكر مي كنيم براي اين طور مسائل فرصت نداريم؟يادمه يه دوستي مي گفت بچه تر که بودیم، شب اول محرم که می شد، مادر میومد و دونه دونه گوشواره ها و گردنبند و هر چیز طلایی که داشتیم رو از گوش و گردن و دست هامون باز می کرد و بعد هم لباس مشکی مون رو تنمون می کرد.
خوب یادمه که یه بار ازش پرسیدم چرا باید گوشواره هام رو در بیارم و اینا رو باز کنم؟ نم اشکی توی چشماش دوید. بغضش رو خورد و گفت “!”
” چون توی این روزها، دشمنا گوشواره از گوش دخترای امام حسین(ع) کشیدن در حالی که از ترس توی بیابونا آواره بودن و فرار می کردن..”
” خب پس امام حسین(ع) کجا بود؟ چرا نیومد از بچه هاش دفاع کنه؟“
با صدای دو رگه از بغض، در حالی که گوشواره و گردنبندم تو دستش بود گفت : چون دشمنا اون موقع امام حسینو شهید کرده بودن. دخترای امام حسین(ع) تنها بودن و باباشون نبود که ازشون دفاع کنه
مامانهاي امروز حتي فرصت فكر كردن به اين چيزهارو هم ندارن يه چيز بد تر اينه كه وقت شركت كردن تو مراسماي عزاداري رو هم ندارن كه حداقل آموزش هاي مثبت اونجا به فرزندشون منتقل بشه يه عزيز ديگه اعتقادش به روضه هاي امام حسين(ع)اين شكلي بود:
روضه دیدنی است، نه شنیدنی
باید وسط هیئت پسرک شیرخوارت روی پاهای تو خوابش ببرد و سرش از عقب برود و سفیدی زیرگلویش را ببینی، تا برایت شب علی اصغر شود، حتی اگر شب نهم محرم باشد!
باید وسط آفتاب ظهر چله تابستان سایه آب باریک توی جوب را ببینی و عطشت هزار برابر شود، تا همان لحظه برایت تاسوعا شود، حتی اگر محرم نباشد!
باید محکم زمین بخوری و حتی با دستهای حائل کرده ات باز سر و صورتت زخمی شود، تا سر از علقمه در آوری!
باید دخترک سه ساله چادر به سر، جلوی چشمانت بدود، برایت ناز کند و زبان بریزد، تا راهی خرابه شوی.
ماماناي گل بياين يه خورده به خودمون بجنبيم….يه خورده بيشتر براي نوگلهامون زمان بذاريم تا دير نشده.
تهيه وتنظيم:فرزانه علي مرداني