خاکی که با بقیه خاک ها فرق میکند!
سر تا پای خودم را که خلاصه میکنم ، می شوم قد یک دست خاک ، که ممکن بود یک تکه اجر باشد توی دیوار یک خانه،
یا یک قلوه سنگ روی شانه یک کوه، یا مشتی سنگ ریزه ته ته یک اقیانوس؛ یا حتی یک گلدان باشد ؛خاک همین گلدان پشت پنجره.
یک کف دست خاک ممکن است هیچ وقت ، هیچ اسمی نداشته باشد ، و خاک باقی بماند، فقط خاک…
اما حالا یک کف دست خا وجود دارد که خداااااااا به او اجازه داده:نفس بکشد، ببیند، بشنود، جان داشته باشد…
یک مشت خاک که اجازه دارد عاشقققققققق بشود، انتخاب کند، عوض بشود، تغییر کند…
واییییییییی خدای بزرگگگگگ !من چقدر خوشبختممممممممم!!!!….
من همان خاک انتخاب شده هستم…
همان خاکی که با بقیه خاک ها فرق میکند!
من ان خاکی هستم که توی دست هکی خدا ورزیده شده ام و خدا از نفسش در ان دمیده، من ان خاک قیمتی هستم!
حالا میفهمم چرا فرشته ها ان قدر حسودیشان شد!!!
ما این خاک ، ایخاک برگزیده ، خاکی که اسم دارد.
قشنگترین اسم دنیاااااا را…!
خاکی که نور چشمی و عزیز دردانه ی خداست؛
اگر نتواند تغییر کند، اگر عوض نشود ، و اگر انتخاب نکند
اگر همینطور خاک باقی بماند!!!
اگر ان اخر که قرار است برگردد و خود جدیدش را تحویل خود بدهد!سرش را پایین بیندازد و بگوید:
ای کاش خاک بودمممممممممم!!!
این وحشتناک ترین جمله ای است
که یک ادم نتواند خاک باشد،چه برسه به ادم؛
یعنی اینکه…
خدا یا دستمان را بگیر و نیاور روزی را که
هیچ ادمی چنین بگویید…!
“تسنیم”