ده شب با عاشورائیان
01 آذر 1391 توسط نورالزهراء (س)
شب ششم
زیبایی خود دردسری دیگر است . اما عمامه ی امام، کار را حل کرد. نیمی به جای ردا و نیمی دیگر به جای دستارو روپوش .
هر چه باشد خیلی ها آن تشییع جنازه معروف مدینه را نبودند، عمل خیرشان را که سال ها بود قضا شده بود،
این بار مجالی برای ادای جانانه اش یافته بودند. ” صدها سنگ می زنم به نجوان حسن ، به قصد قربت ، الله اکبر!”
و این گونه نماز جماعت شیطانی شان را ادا کردند، آن هم اول وقت! و در هر رکعتی سنگی بر آن نوجوان عاشورایی روانه ساختند.
کار ارزق و توله هایش را که ساخت، یک لشگر به او حمله ور شد و او که خود قاسم عالم بود، قسمت تیغ ها شد تا هر قسمتش ،
قسمت تکه ای از این خاک تفتیده گردد. بین آن شلوغی سوار ها که عجولانه می تاختند، خودمانیم، چقدر قد کشیده ای گل پسر!