نور الزهرا (سلام الله علیها)

  • آرشیوها 
  • تماس  
  • ورود 

شهید سید محمد باقر صدر (ره) از همان کودکی الگو بود!

19 فروردین 1393 توسط نورالزهراء (س)

استاد شهيد سيّد محمّد باقر صدر در 25 ذى‏قعده 1353 در كاظمين متولد شد و بعد از وفات پدرش در تحت سرپرستى مادر و برادرش سيّد اسماعيل صدر درآمد.
از كودكى آثار نبوغ و هوش عجيب در او نمايان بود. محمّد على خليلى، دوست او در دوران دبستان، در اين‏باره نوشته است:
«ما در يك مدرسه‏  بوديم. او در كلاس سوم ابتدايى و من در سال آخر بودم. من و همه بچّه‏هاى مدرسه به او چشم مى‏دوختيم. او مورد تشويق و احترام زياد همه آموزگاران بود. هميشه او را به عنوان دانش‏آموز نمونه در ادب و درس و تلاش معرّفى مى‏كردند. آن‏چنان در چشم بچه ‏ها بزرگ بود كه بعضى از بچّه‏ها سعى مى‏كردند حركات او را تقليد كنند؛ مانند او راه مى‏رفتند و مانند او حرف مى‏زدند.

طورى شده بود كه مانند يك معلم- اگر نگوييم بيشتر- مورد احترام بچه‏ها و داراى هيبتى خاص بود. شخصيت او خارج از مدرسه را نيز تحت تأثير قرار داده بود. پدر و مادرها او را الگويى براى فرزندان خود قرار داده بودند. در ايام عزادارى ائمه و عاشورا- كه دسته‏اى متشكل از بچه‏ هاى مدرسه به صحن كاظمين مى‏رفتند- او سخنرانى مى‏كرد. دركلامش شيرينى و گرمى خاصى احساس مى‏شد كه اعجاب همه را برمى‏انگيخت.
مردم از پيش با شوق و شور بسيار منتظر مى‏ماندند تا سخنان او و اشعارى را كه به طرز زيبايى در آن سن و سال ادا میکرد، گوش كنند.
با همه اين امتيازات، يادم نمى‏آيد مورد حسادت احدى از بچه‏ ها واقع شده باشد.
و اين به سبب رفتار صحيح و عاقلانه و محبّت و دلسوزى او نسبت به بچه‏ هاى ديگر بود. سوگند خدا را كه وى معجزه الهى و آيتى از آيات او بود.
به هنگام زنگ تفريح، بچه‏ ها در گوشه‏اى از حياط دور او را مى‏گرفتند و بهت‏زده به سخنان او گوش مى‏دادند. ما با اينكه از كلاس ديگر و از نظر سنى بزرگتر از او بوديم، هميشه از دور متوجه اجتماع آنها بوديم. فراموش نمى‏كنم روزى خيلى كنجكاو شدم كه در جمع آنها چه گفته مى‏شود. جلو رفتم، بار اول بود كه مرا نزديك خود مى‏ديد. اول ساكت شد، كمى به من نگاه كرد، يعنى آيا ادامه بدهم؟ بعد به صحبتش ادامه داد. امّا آنچه براى بچه‏ها مى‏گفت، از درس مدرسه نبود.

براى من مطلبى جديد و پيچيده بود براى اولين بار بود كه كلماتى چون ماركسيسم، امپرياليسم و ديالكتيك را از لابلاى سخنانش مى‏شنيدم. گاهى اسم شخصيّتهايى چون ويكتور هوگو و گوته را به زبان مى‏آورد، كه الآن بعد از چهل سال همين چند كلمه را از او به خاطر دارم. در آن زمان چيزى زياد نمى‏فهميدم، با اينكه از گوش دادن به او لذت مى‏بردم. خيلى دوست داشتم بدانم آيا ديگر بچه‏ هايى كه دور او را گرفته‏اند، چيزى مى‏فهمند كه من نمى‏فهمم.
ايام كوتاه و خوشى بود. آخر سال رسيد و من به دبيرستان منتقل شدم و از او جدا گشتم. ولى اثرى كه بر ما گذاشت، اين بود كه به غير كتابهاى درسى نيز توجه كنيم.
گاهى در دستش كتابى مى‏ديدم كه حتى عنوانش را نمى‏توانستم بخوانم. گاهى مرا سفارش به خواندن كتابى مى‏كرد. پس زود آن را تهيه مى‏كردم و با اينكه در فهم مطلب به مشكل برمى‏خوردم، ولى با توجه زيادى آن را مى‏خواندم. اين‏ها موجب شد بتدريج درى به سوى جهان گسترده علم و معرفت به روى خود باز كنم».

صالحی

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: علم اصول فقه لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

نور الزهرا (سلام الله علیها)

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ایام
  • پژوهش
  • احکام
  • متفرقه
  • اخبار
  • شبهات
    • پیامک ! توجه ، توجه !!!
    • قانون جذب ، علم یا خرافه؟
    • سحر= عرفان؟
  • خانواده
  • مشاوره
  • دلنوشته
  • قبله از این طرف است
  • اخلاق
  • علم اصول فقه
  • سین سلامت
  • ساحل آسمانی
  • زن در آئینه امام (ره) و مقام معظم رهبری
  • معرفی کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • آرشیوها

فرش اینترنتی

صوت

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس