عوامل تنهایی ولی خدا
عواملي كه موجب تنهايي سيّدالشّهدا(ع) شده چيست؟
مرحوم علامه طباطبائي فرموده بودند: «همة كتاب وسايل الشيعه را از اول تا آخر مطالعه كردم تا ببينم چند روايت فقهي از سيّدالشّهدا(ع) نقل شده است, سه روايت بيشتر پيدا نكردم»!! معناي اين حرف اين است كه مردم, سيّدالشّهدا(ع) را در حدّ يك مسئلهگو هم قبول نداشتهاند؛ در حاليكه ابوهريرهها به اسم صحابي, مراجع صاحب فتوا, شده بودند؛ همة اينها نشان ميدهد كه وليّ خدا با سازماندهي قبلي تنها شده است و اين سازماندهي امروز نيز وجود دارد.
در اينجا عوامل تنهايي وليّ خدا را بر ميشماريم با توجه به اين نكته كه, با حركت سيّدالشّهدا(ع), جريان معكوس و توجه به اهل بيت شديداً شروع شد تا جايي كه در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به اوج رسيد, اهل بيت از انزوا خارج شده, مكتب فرهنگي عظيمي بنيانگذاري شد. حتي ائمة اربعه اهل سنت نيز به نحوي شاگرد امام صادق(ع) بودند, اگرچه شاگردي براي آنها افتخار نيست.
الف ـ شبههها و فتنهها: عواملي كه باعث تنهايي وليّ خدا ميشوند, يك دسته شبههها هستند و يك دسته فتنهها. وقتي اين دو با هم تركيب شوند به شدت كارگرند؛ زيرا شبهات فضا را تاريك كرده و در فضاي تاريك، فتنهها تأثيرگذار ميشوند. گاهي فتنهاي مثل فتنة ابن زياد رخ ميدهد كه وارد كوفه ميشود, مردم را تهديد به لشكر شام و قطع حقوق ميكند, اما اين شبهات است كه زمينة باروري فتنهها را فراهم ميكند و الّا در فضاي روشن, فتنهها كارساز نيستند.
اعلان بينيازي نسبت به وليّ خدا و طرح «حسبنا كتاب الله» اولين و اساسيترين شبههاي است كه از زمان حيات خود پيامبر اكرم(ص) آغاز شد. مورخان اهل سنت از جمله، طبري و ديگران نوشتهاند: در آخرين روزهاي حيات پيامبر(ص) در حاليكه مردم در منزل حضرت بودند، فرمودند: دوات و قلم بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. كسي گفت: «إنّ الرجل ليهجر حسبنا كتاب الله» به فارسي يعني هذيان ميگويد!! از قرائن تاريخي كاملاً پيداست كه گويندة اين سخن كيست، شيعه و سني تقريباً متّفقند كه اين شخص خليفة دوم است. البته؛ متأسفانه عدّهاي از علماي اهل سنت اين جريان را توجيه كرده, گفتهاند: اين حرف بدي نيست. در دورة خلافتش نيز ميگفت: «آن روزي كه پيامبر آن جمله را فرمود، ميخواست مسئلة خلافت را مطرح كند، ولي من صلاح مسلمانان ندانستم».
جريان از اينجا شروع شد كه, اسلام نياز به «وليّ» ندارد؛ بلكه كتاب براي ما كافي است, در حالي كه شيعه و سني متواتراً نقل كردهاند كه حضرت صريحاً فرمودند: « إنّي تاركٌ فيكم الثّقلين كتاب الله و عترتي» بعضي از سنّيها اين روايت را نيز تحريف كرده, گفتهاند: كتاب الله و سنتي!
شبهه از اينجا شروع شد كه گفتند: قانون خدا وجود دارد؛ فرموده: نماز بخوانيد, ميخوانيم, روزه ميگيريم, حج ميرويم و … به جايي رسيد كه تدريجاً گفتند: كتابت حديث معنا ندارد بايد كتاب خدا را حفظ كنيم؛ چون اگر بخواهيم حديث بنويسيم كتاب خدا از بين ميرود؛ لذا نوشتن حديث پيامبر را در زمان خليفة اول منع كردند, تنها به اين علّت كه احاديث پيامبر خاتم(ص)، صراحت بر فضايل اهل بيت(ع) داشت. اين شبهه ظاهر فريبندهاي هم داشت؛ چون ميگفتند روايت به اندازة قرآن اهميت ندارد؛ لذا نگذاريد قرآن از بين برود, در حالي كه مفسّر قرآن, كلام رسول خدا(ص) است. «لتبيـّن للنّاس ما نزّل إليهم»4 روشن است كه اگر براي قرآن تبيينكنندهاي نباشد, متشابهات آن به دلخواه افراد, معنا ميشود.
ب ـ جعل شخصيت در مقابل اهل بيت(ع): بعد از اينكه جلوي نشر فضايل اهل بيت را گرفتند, كمكم شروع به جعل شخصيت و شخصيت عليالبدل كردند, كه در دنياي سياست كار رايجي است؛ لذا در مقابل اميرالمؤمنين(ع) كه صاحب فضايل است, براي ديگران جعل فضيلت كردند. معاويه دو كار انجام داد: اول، اينكه احدي حق ندارد نقل حديث در فضايل علي و اهل بيت كند, اگر كرد او را بكشيد, دوم، به استاندارانش دستور داد براي عثمان و شيخين فضيلت نقل كنيد. كار جعل فضايل به حدي رايج شد كه خود معاويه گفت: بس است. جعلياتي مثل: مَثَل اصحاب من, مَثَل ستارگان آسمان است, به هر كدام اقتدا كنيد, هدايت ميشويد. حال آنكه, خوب بودن همة صحابه، خلاف صريح قرآن است, چون قرآن ميگويد: داخل صحابه منافقان زيادي وجود داشت. يا اينكه علي جوان است، علي خشن است, ديگران اهل عطوفت هستند. فضايلي كه همهاش دروغ است. براي اينكه معلوم شود واقعاً اهل عطوفت نبودند, جريان رده را مطالعه كنيد؛ هر كس، با خليفة اول مخالفت كرد به اسم مرتد كشته شد؛ بله عدهاي سر به ارتداد برداشتند؛ چون عدهاي «يدخلون في دين الله أفواجاً» بودند و دين در قلب آنها نرفته بود؛ لذا عدهاي از اينها مرتد شدند, ولي خود اهل سنت نوشتهاند كه هر كس سر بر ميداشت و با خليفه مخالفت ميكرد به اسم ارتداد, او را ميكشتند به طوري كه فضاحت بعضي از اين لشكركشيها مثل جريان مالك بن نميره آشكار شد. اين جريانات و امثال آن نشان ميدهد كه اينها هيچ عطوفتي نداشتند, با همة اين جريانات حضرت امير(ع) را متهم به خشونت ميكردند, به هر حال از اين دست شبهات در تاريخ فراوان است، وليّ خداي متعال خواسته همة اين فضيلتهاي جعلي براي اهل بصيرت روشن شود. يكي از لطايف كار اين است كه جعلي بودن اين فضايل با قرائن متعددي معلوم است. يكي از قرائن اين است, دقيقاً مانند فضايلي كه براي اهل بيت حقيقت دارد براي ديگران جعل كردهاند. هر چه دربارة اميرالمؤمنين(ع) است، عين همان را نقل كردند, لااقل يك فضيلت
ج ـ تحريف در معناي دين و مسلمان بودن: اين شبهات در حقيقت, تحريف در معني دين و مسلمان بودن است, غافل از اينكه حقيقت دين چيزي جز تسليم بودن در مقابل خداي متعال نيست « إن الدّين عندالله الإسلام»5 و اين تسليم بودن زماني ثبوت پيدا ميكند كه در مقابل وليّ خدا تسليم باشيم.
قل إن كنتم تحبون الله فاتّبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفورٌ رحيمٌ.6
تولّي به ولي خدا گوهر دين و باقي مسائل, آداب ظاهري دين است. اينها در معناي دينداري تحريف كردند, تحريفهايي كه تاكنون ادامه دارد.
يك نگاه اين است كه, دين همين آداب است هر كس بيشتر نماز بخواند مقدستر است. نگاه ديگر كه تدريجاً شكل گرفت و هم اكنون وجود دارد اين است كه, دين يك مشت تجارب باطني و به قول امروزيها تجارب قدسي, تأملات, رازداني, رمزداني, رياضيتكشي, حالات و مقامات باطني است و رسيدن به اينها هم يك آداب و فرمولهايي دارد, اگر به آن عمل كني به نتيجه ميرسي, لذا اهل سنت كتابهايي دارند به نام منازل الفلان, خيال ميكنند پلكان است اگر رفتي به خدا ميرسي. البته همة اين حرفها مطلقاً باطل نيست, ولي اين تحريفي است كه پيدا شده كمكم به جايي رسيده كه رسيدن به خدا, فرمول پيدا كرده است.
در اين وسط وليّ خدا چه ميشود؟ اين همان ظهور «حسبنا كتاب الله» است. دربارة امور اجتماعي نيز برخي ميگويند: اولاً امور ظاهري است خيلي اعتبار ندارد, ثانياً ربط به دين ندارد, بايد خود مردم آن را سامان دهند.
اين تفكّرات كه از صدر اسلام شروع گرديد, باعث كارگر شدن فتنهها و تنها شدن وليّ خدا شد. از زماني كه دينداري, فقط رمزداني و نماز و روزه شد و همة صحابه عادل و محترم شدند, كمكم اميرالمؤمنين(ع) يك طرف واقع شد و طلحه و زبير در طرف ديگر, چون هر دو طرف صحابي هستند؛ لذا فتنه اثر خودش را گذاشت, وقتي كه طلحه و زبير پرچم بلند كردند مردم زير آن جمع شدند و معاويه هم خال المؤمنين7 شد و الّا حضرت علي كجا و معاويه كجا. از حضرت امير(ع) نقل شده است كه فرمودند: «مرا روزگار اينقدر پايين آورد كه كنار معاويه گذاشت، تا جايي كه گفتند: علي و معاويه». معاويه كسي است كه تا فتح مكه هم خودش و هم پدرش بتپرست بودند, بعد از فتح هم به زور اسلام آوردند لذا جزو طلقا (آزاد شدگان به دست حضرت) هستند، يعني در حقيقت برده بودند, اما حضرت علي(ع) اوّل مؤمن است, كسي است كه در بدو تولد قرآن خوانده است. مجاهدات و بتشكني و ساير فضايل نامتناهي حضرت, كه ديگر جاي خود دارد.
بايد تذكر داد كه ما نگران فتنههاي دشمن نيستيم, فتنههايي مانند ماهواره, فيلم, ويدئو, رمان و … اين فتنهها نميتوانند در فضاي روشن, كاري بكنند. در سال 1357 از اين فتنهها بسيار داشتيم ولي امام خميني(ره) باذن الله ـ تبارك و تعالي ـ در دل فتنهها جوانان را نجات دادند و به مقام شهادت رساندند؛ مهم شبههها هستند, شبهاتي مثل اينكه؛ اصلاً دين, حكومت و سياست ندارد (دين حداقل), براي تفسير دين, روحانيت لازم نيست, دين طبقة مفسّر ندارد, هر كس هر طوري فهميد, بالنسبه حق است (تكثّرگرايي), و … .
اگر اين شبههها گرفت, فتنه به راحتي كارگر شده, هر كس صدا بلند كرد دورش جمع ميشوند؛ لذا ايندو در كنار هم كار ميكنند. اگر در تاريخ جريان فتنهها و شبههها را تأمل كنيم به همين نتايج خواهيم رسيد.
سيّدالشّهدا(ع) نيز به همين شكل تنها شدند. مردم طوري پراكنده شدند كه احكام فقهي خود را نيز از سيّد الشّهدا(ع) نميپرسيدند با اينكه, حضرت سبط پيامبر, صحابي و … بودند (حالا فضايلي كه شيعه نقل ميكند, بماند) بنابراين, شبههها و فتنهها يكي از عوامل مهم تنهايي حضرت بود و ايندو در يك شب درست نميشوند؛ بلكه يك برنامهريزي تاريخي پشتيبان قضيه بود, لذا همين كه حضرت را به عنوان «وتر موتور» سلام ميدهيد, بلافاصله يك امت را لعن ميكنيد. « فلعن الله امّةً أسّست أساس الظّلم و الجور عليكم أهل البيت» بدين معني كه حضرت با يك امت تاريخي روبهرو هستند، نه فقط با ابن زياد و يزيد.
د ـ بالا بودن هدف در دستگاه اولياي الهي: يكي ديگر از عوامل تنهايي وليّ خدا اين است كه در كار اولياي خدا هدف, خيلي بالاتر از آن است كه اهل دنيا تعقيب ميكنند. هدفي را كه سيّدالشّهدا(ع) تعقيب ميكنند اين نيست كه انسانها را به رفاه و عيش دنيا يا حتّي به آن چيزي كه توسعة مادي و تكامل مادي ناميده ميشود, برساند؛ اگر هدف اينها بود خيلي زود انسانها همراه ميشدند؛ تأمين شهوات و ارضاي غرايز مردم، هدف اصلي نيست, اگرچه نياز مادي مردم در حكومت ديني و در جامعهاي كه بر محور اولياي خدا شكل ميگيرد به بهترين وجه و در شكل معقول تأمين ميشود ولي هدف برتر از رفاه و امنيت مادي و حتي برتر از آزادي مطلوب تمدنهاي مادي و بالاتر از توسعهاي كه آنها تعقيب ميكنند, است. لذا هيچكدام از اولياي الهي در آغاز دعوتشان به رفاه دنيا دعوت نكردند, با اينكه نوعاً بعثتشان در جوامعي بود كه وضعيت مادي بسياري از آنها, وضعيت مناسبي نبوده است. نمونهاش جامعة نبي مكرم اسلام(ص) كه از نظر امنيت و رفاه خيلي عقب افتاده بودند. ولي حضرت در بدو بعثت نفرمودند: اي مردم وضعتان بد است، دور هم جمع شويد, زندگيتان را سامان دهيد, امنيّت اجتماعي براي خودتان ايجاد كنيد, بلكه فرمودند: «قولوا لا إله إلّا الله تفلحوا» و بلافاصله دعوت به معاد كردند, دعوتي كه براي انبيا بسيار سنگين تمام ميشد، لذا در جوامعي كه ادراكشان ضعيف و تعلّقشان به دنيا شديد بود, به علت دعوت به معاد و اينكه بعد از مردن, زنده شدني هست, متّهم به جنون ميشدند. اين جريان در آيات متعددي از قرآن آمده است. با همة اين زحمات, شروع دعوتشان از اينجا بود؛ چرا؟ به دليل اينكه ميخواهند انسان را به مقام توحيد، زهد, يقين و رضا برسانند. اين هدف بدون يقين به آخرت, بدون ايمان به الله ممكن نيست.
وقتي هدف رفيع شد طبيعي است كه همراهان واقعي ديرتر و كمتر پيدا ميشوند, چون همه براي آن هدفهاي رفيع آماده نيستند و همت ندارند.
ه ـ نبود فريب و تزوير در منطق اولياي الهي و تلاش براي آگاه كردن بندگان خدا: از جمله عوامل تنهايي اولياي خدا اين است كه نميخواهند با هر قيمتي شده ـ ولو با حيله و تزوير ـ مردم را به طرف خود بكشانند و به هدف برسانند, ميخواهند اگر مردم واقعاً ميآيند, از سر بصيرت و آگاهي و فهم باشد, چون فقط اين نوع آمدن به طرف خداي متعال درست است « و هديناه النّجدين»8 طوري مديريت و رهبري ميكنند كه حق و باطل روشن شده، مردم وقتي ميخواهند تصميم بگيرند با بصيرت و آگاهي تصميم بگيرند. لذا اگر موارد زيادي در حكومت اميرالمؤمنين(ع) يا در كلّ بر خورد اولياي الهي ميبينيد كه ظاهراً چرا اميرالمؤمنين(ع) به طلحه و زبير اجازه دادند از مدينه خارج شوند؟ گفتند: ميخواهيم عمره برويم, حضرت فرمودند: ميخواهند بروند مكر بكنند, دنبال فتنه هستند. حضرت با اينكه ميدانست, جلوي آنها را نگرفت. يا ميدانستند امشب بنا است ابن ملجم حضرت را ترور كند ولي مانع نشدند؟ مسلم بن عقيل(ع) ميدانست ابن زياد داخل خانه آمده ولي ترورش نكرد! و داستانهاي متعدد ديگر، معلوم ميشود ترور و فريب, مشكلي را حل نميكند, اگر بنا است مردم به بصيرت برسند بايد طوري عمل كرد كه حق و باطل روشن شود و مردم انتخاب كرده, قدرت اختيار حق و باطل معلوم شود تا تكليف و رشد معنيدار شود. لذا سيّدالشّهدا(ع) طبق بعضي از نقلهايي كه شده در بين راه مكرر خطبه خواندند و هشدار دادند, عدهاي هم پراكنده شدند, هر چه مخاطرات شديدتر ميشد عدة بيشتري ميرفتند, حتي حضرت در شب آخر نيز فرمودند: برويد. البته مورخان نوشتهاند در آن شب با اينكه حضرت بيعت را از آنها برداشتند، كسي نرفت همگي التماس كردند و ماندند.
در حكومت ديني هدف اين نيست كه به هر قيمتي شده ـ ولو با دروغ و تزوير ـ مردم را نگه داريم؛ بلكه هدف روشن شدن حق و باطل است. به طوري كه حجّت تمام شود و بر سر ايمان انسانها مانعي وجود نداشته باشد, براي رسيدن به اين هدف شياطين و فتنهها لازمند؛ لذا خداوند متعال در قرآن به پيامبرش ميفرمايند:
وكذلك جعلنا لكلّ نبيٍّ عدوّاً شياطين الإنس و الجنّ.
براي هر پيامبري دشمن قرار داديم، اعم از شياطين انسي و جني, كه الهاماتي نيز در بين خود دارند؛
يوحي بعضهم إلي بعضٍ زخرف القول غروراً.9
حرفهايي كه زخرف القول يعني با ظاهر فريب و خوش ظاهر است, بين خودشان رد و بدل ميكنند. بعد خداوند متعال به پيامبرش ميفرمايد: «ولو شاء ربّك ما فعلوه» اگر خداوند متعال ميخواست, نميتوانستند چنين كارهايي انجام
دهند؛ يعني خداوند متعال محكوم آنها نبوده, در مقابل فتنة آنها، دست خدا بسته نيست.
بنابراين؛ با توجه به اين هدف, بنا نيست مردم با تبليغات دروغ و به هر قيمتي كه شده, جمع شوند. لذا خود اين مسئله موجب پراكندگي عدة زيادي شد. حضرت در اين مسافرت با هر وعده و وعيدي، مثل رسيدن به قدرت و غنايم و… مردم را جمع نكردند, بر عكس در ميان راه, مكرّر هشدار دادند كه پايان اين راه مخاطرهانگيز؛ حكومت و قدرت نيست، بلكه پايانش شهادت است و هر كس ميخواهد برگردد. اين يكي از علل تنهايي سيّدالشّهدا(ع) بود و اصولاً يكي از مشكلاتي كه بر سر راه حكومت ديني وجود دارد, همين است.
و ـ رنگينتر بودن سفرة جبهة مقابل: ديگر اينكه؛ وسوسهها خيلي زياد است, زيرا معمولاً پول, قدرت, ثروت و مظاهر دنيا در آن طرف است, سفرة معاويه رنگينتر است, در حالي كه سفرة اميرالمؤمنين(ع) هيچ وقت مثل سفرة معاويه نيست. آنها به هر قيمتي كه شده ميخواهند مردم را جمع كنند، سران اقوام را با پول و وعده و وعيد بر اساس انگيزههاي مادي جمع ميكردند. ولي حضرت نميخواست لشكرش بر اساس انگيزههاي مادي پر شود؛ بلكه ميخواست آنهايي كه در ركابش شمشير ميزنند, اين جنگ عامل بلوغ و رشد آنها شود؛ لذا حضرت امير(ع) در جنگ صفين حكميت را تا آخرين لحظه نپذيرفتند, بعد هم كه قرآن بر سر نيزه رفت, قبول نكردند تا اينكه حكميت تحميل شد, به حسب ظاهر اگر يك سياستمدار بود, يك قدم به جلو ميگذاشت و حكميت را ميپذيرفت تا لااقل حكم را خودش تعيين كند, تا ابوموسي اشعري حَكم نشود, ولي حضرت اين كار را نكرد؛ زيرا بناست صفوف از هم جدا شوند و تقدير وليّ خدا در اين جريان نقش دارد.