مناظره امام محمد باقر (علیه السلام) با عالم نصرانی
مناظره امام باقر (علیه السلام) با عالم نصرانی:
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: با پدرم از خانه بیرون آمد چون به میدان رسیدیم جماعت کثیری را دیدیم که نشسته اند پدرم پرسید که : اینان کیستند؟ حاجب هشام گفت: قسّیسان و رهبانان نصاری اند، در این کوه عالِمی دارند که داناترین علمای ایشان است و هر سال یک مرتبه به نزد او می آیند و مسائل خود را از او سئوال می کنند و امروز برای آن جمع شده اند. پس پدرم به نزد ایشان رفت و من نیز با او رفتم. پدرم سر خود را به جامه پیچید که او را نشناسند و با گروه نصاری به آن کوه بالا رفت و چون نصاری نشستند پدرم نیز در میان آنان نشست و آن ترسایان مسندها برای عالم خود انداختند و او را بیرون آوردند و بر روی مسند نشاندند و او عمر بسیار داشت و بعضی از اصحاب عیسی را دیده بود و از پیری ابروهای او بر دیده اش افتاده بود. ابروهای خود را با حریر زردی به سر بست و دیده های خود را مانند دیده های افعی به حرکت درآورد و به سوی حاضران نظر کرد.
چون خبر به هشام رسید که حضرت به دیر نصاری رفته است کسی از مخصوصان خود را فرستاد تا از آنچه میان ایشان و حضرت می گذرد به او خبر دهد.
چون نظرآن عالم بر پدرم افتاد گفت: تو از مایی یا از امت مرحومه؟
حضرت فرمود: از امت مرحومه ام.
پرسید: از علمای ایشان یا از جهّال ایشان؟
حضرت فرمود: از جهّال ایشان نیستم؛
پس آن عالم بسیار مضطرب شد و گفت: من از تو سؤال کنم یا تو از من سؤال می کنی؟
پدرم فرمود: تو سؤال کن.
نصرانی گفت:ای گروه نصاری مردی از امت محمد به من می گویید که از من سؤال کن سزاوار است که مسأله ای چند از او بپرسم. پس گفت: ای بنده خدا خبر ده مرا از ساعتی که نه از شب است و نه از روز؟
پدرم فرمود: مابین طلوع صبح است تا طلوع آفتاب.
گفت: پس از کدام ساعات است؟
پدرم فرمود که از ساعات بهشت است و در این ساعت بیماران ما به هوش می آیند و دردها ساکن می شود و کسی را که شب خواب نبرد در این ساعت به خواب می رود و حق تعالی را رغبت رغبت کنندگان به سوی آخرت گردانیده و از برای عمل کنندگان برای آخرت دلیل واضحی ساخته و برای انکار انکار کنندگان و متکبران که عمل برای آخرت نمی کنند حجتی گردانیده است.
نصرانی گفت: راست گفتی. مرا خبر ده از آنچه دعوا می کنید که اهل بهشت می خورند و می آشامند و از ایشان بول و غائط جدا نمی شود آیا در دنیا نظیر آن هست؟
حضرت فرمود: بله جنین در شکم مادر می خورد از آنچه مادر او میخورد و از او چیزی جدا نمی شود.
نصرانی گفت: تو نگفتی که من از علمای ایشان نیستم؟
حضرت فرمود که من گفتم از جهّال ایشان نیستم.
نصرانی گفت: مرا خبر ده از آنچه دعوا می کنید که میوه های بهشت برطرف نمی شود هر چند از آن تناول کنید باز به حال خود هست، آیا در دنیا نظیری دارد؟
حضرت فرمود: بله نظیر آن در دنیا چراغ است که اگر صد هزار از آن روشن کنند کم نمی شود و همیشه هست.
نصرانی گفت: از تو مسأله ای سؤال میکنم که نمی توانی جواب آن را بدهی.
حضرت فرمود سؤال کن.
نصرانی گفت مرا خبر ده از مردی که با زن خود نزدیکی کرد و آن زن به دو پسر حامله شد و هر دو در یک ساعت متولد شدند و در یک ساعت مردند و در وقت مردن یکی پنجاه سال از عمر او گذشته بود و دیگری صد و پنجاه سال زندگانی کرده بود؟
حضرت فرمود: آن دو فرزند عُزیر و عزر بودند که مادر ایشان به ایشان در یک ساعت حامله شد و در یک ساعت متولد شدند و سی سال با یکدیگر زندگانی کردند پس حق تعالی عزیر را میراند و بعد از صد سال او را زنده کرد و بیست سال دیگر با برادر خود زندگانی کرد و هر دو در یک ساعت فوت کردند.
نصرانی برخاست و گفت: از من داناتری را آورده اید که مرا رسوا کند؟! به خدا سوگند تا این مرد در شام است دیگر من با شما سخن نخواهم گفت هرچه خواهید از او سؤال کنید.
چون این خبر به هشام رسید و به اوگفتند خبر مباحثه حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) با نصرانی در شام منتشر شده و بر اهل شام علم و کمال او ظاهر گردیده است او امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را روانه مدینه کرد. (با تفاصیلی که در کتب تاریخی آمده است)