چادر عشق است
احکام خانواده 3
انواع ازدواج حرام3
سوم : مواردی که جمع نمودن دو زن در ازدواج حرام است
1. جمع نمودن میان مادر و دختر در صورتی که اول مادر عقد شده و هنوز با او همبستر نشده است.
2. جمع نمودن میان دو خواهر ( دائم باشد یا موقت ، خواهر نسبی باشد یا رضاعی)
3. جمع نمودن خواهر زاده و خاله و یا برادر زاده و عمه(اجازه شرط است)
منبع: (احکام خانواده ،ج1، محمد وحیدی ص 55)
فدک
«فدك» یكى از دهكدههاى آباد اطراف مدینه در حدود ۱۴۰ كیلومترى نزدیك خیبر بود كه در سال هفتم هجرت كه قلعههاى خیبر یكى پس از دیگرى در برابر رزمندگان اسلام سقوط كرد و قدرت مركزى یهود درهم شكست ساكنان فدك از در صلح و تسلیم در برابر پیامبر صلى الله علیه و آله در آمدند و نیمى از زمین و باغهاى خود را به آن حضرت واگذار كردند، و نیم دیگرى را براى خود نگه داشتند و در عین حال كشاورزى سهم پیامبر صلى الله علیه و آله را نیز بر عهده گرفتند و در برابر زحماتشان حقى از آنان مىبردند.
با توجه به آیه «فیء» این زمین مخصوص پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله بود و مىتوانست در مورد خودش یا مصارف دیگرى كه در آیه ۷ سوره حشر اشاره شده مصرف كند، لذا پیامبر صلى الله علیه و آله آن را به دخترش فاطمه «علیها سلام» بخشید، و این سخنى است كه بسیارى از مورخان و مفسران شیعه و اهل سنت به آن تصریح كردهاند، از جمله در «تفسیر در المنثور» از ابن عباس نقل شده هنگامى كه آیه و آت ذا القربى حقه» (روم ۳۸) نازل شد پیامبر صلى الله علیه و آله فدك را به فاطمه بخشید (اقطع رسول اللَّه فاطمة فدكا)[۱]
و در كتاب «كنز العمال» كه در حاشیه مسند احمد آمده در مسأله صله رحم از «ابو سعید خدرى» نقل شده هنگامى كه آیه فوق نازل شد پیامبر صلى الله علیه و آله فاطمه علیها السلام را خواست و فرمود: یا فاطمه لك فدك: «اى فاطمه! فدك از آن تو است»[۲]
حاكم نیشابورى نیز در تاریخش همین معنى را آورده است « به كتاب فدك صفحه ۴۹ مراجعه شود ».
ابن ابى الحدید نیز در شرح نهج البلاغه داستان فدك را به طور مشروح ذكر كرده « شرح ابن ابى الحدید جلد ۱۶ صفحه ۲۰۹ به بعد » و همچنین كتب فراوان دیگر.
ولى بعد از پیامبر صلى الله علیه و آله كسانى كه وجود این قدرت اقتصادى را در دست همسر على علیه السلام مزاحم قدرت سیاسى خود مىدیدند و تصمیم داشتند یاران على علیه السلام را از هر نظر منزوى كنند به بهانه حدیث مجعول «نحن معاشر الانبیاء لا نورث» آن را مصادره كردند، و با اینكه فاطمه علیها السلام رسماً متصرف آن بود و كسى از «ذو الید» مطالبه شاهد و بینه نمىكند از او شاهد خواستند، حضرت علیها السلام نیز اقامه شهود كرد كه پیغمبر صلى الله علیه و آله شخصاً فدك را به او بخشیده، اما با اینهمه اعتنا نكردند، حضرت زهرا (س) در فرازی از خطبه معروف خود چنین می فرمایند:
و آن گاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبهگان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانههایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفىگاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آمادهاید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مىدهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید.
این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مىهراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفتهاید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.
این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مىآوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بىرغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مىکنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
ن گاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتشگیره ها را افروختهتر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعلهور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان میخورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپهها و درختان کمین گرفته و راه مىرفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.
و شما اکنون گمان میبرید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمی دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم. امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمیگوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مىکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مىفرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران».
و شما گمان مىبرید که مرا بهرهاى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیهاى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا میگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمیبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمیدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.
مهمان ناخوانده
کم کم بوی بهار همه جا می پیچد. نو شدن هستی نوید شروع دوباره ای است. شکوفه دادن درختان نشان از تغییر فصل و شروع بهار دل انگیزی است که کوه و دشت و صحرا را یادآور می شود. همه در انتظار بهار اند اما از آنچه که بهار را می آورد غافل…
بهار با وجود او زیباست و او بدون بهار هم زیباست اگر او باشد بهار است و اگر نه خزان پیش روی ماست.
ایکاش با او بهار بیاید نه بهار بیاید و ما به انتظار او بنشینیم…
کربلا صحنه عشق بازی
کربلا صحنه عشق بازی مردانی است که رسم عاشقی آموخته بودند. سیل روان عاشقان به سمت آن دیار غمبار ،یاد حسین بن علی ـ علیه السلام ـ و آن شمشر زنان رکابش را دوباره در دلها زنده می کند. یاد زینب کبری ،آن شیر زن این واقعه ،درس بندگی را می آموزد.می بایست وارد صحنه عمل شد تا دید بودن آسان است یا سخت. آنان که ولی خدا را تنها رها کرده و در پی عیش و نوش بودند ،هنوز به سرحد ایمان راه نیافته بودند لیکن این عدم پروش اعتقاد سبب لغزش دنیوی و در نهایت گرفتار شدن در عذاب الهی را در پی داشت. حال ماجرا تکرار شده و دست انکار ولایت منافقان از دور هویدا گردیده و بوی تنهایی ها بر مشام می رسد. اگر مولا همنشینی داشت ،اگر پهلوی مادرمان شکسته نمی شد،اگر زهری بر گلوی ابن علی ریخته نمی شد کربلا هم خود نمایی نمی کرد.حال مولای ما تنهاست یاور او هم تنهاست و ادعای همراهان دردی را دوا نمی کند.ایکاش حداقل حرگونه باشیم اکر به عباس ها نمی رسیم…
ذکر، غم یا شادی
یکی از عوامل موثر در رفع غم وایجاد شادمانی ، مسئله ذکر ویاد خداوند است .یاد خداوند چه به صورت زبانی وچه عملی باعث شادمانی وانبساط می شود .از امام صادق منقول است که فرمودند : هیچ چیز نیست مگر آن که او را حدی است ؛ مگر ذکر که خدای تعالی به اندکی از آن راضی نمی شود وحدی برای آن قرار نداده است .بدون ذکر احساس اتصال وارتباطانسان با خداوند قطع شده وزندگی سخت وتنگ می شود .در حدیث قدسی خداوند می فرماید : « من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند »وثمره همنشینی با مبدا سرور وشادمانی واحساس ارتباط با او بسط وجودی است که همان شادمانی واقعی است.مسلمان می آموزد که در هنگام سختی ها با یاد وذکر خداخود را آرامش بخشد وبه هنگام نعمت ها هم با یاد خدابه نعمت تداوم بخشد .تا جایی که ذکر ویاد خدا در زندگی او حاکم بوده وهمه چیز در گستره ذکر معنا ومفهوم بیابدهر ذکری را فاید وتاثیری است واز جمله بعضی اذکار در گشایش کارها ویا در انبساط روح تاثیر بسزایی دارندوبرخی دیگر برطرف کننده گرفتگی ویا رهایی بخش از غم واندوه است .. .
من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست
تو نمازخونه دانشگاه داشتم سجاده آماده میکردم برای نماز، همین که چادر مشکی را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ میکنی که چی؟
برگشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟
گفت: بله با توام و همهی بیچارههای مثل تو که گیر کردهاید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمیشوی با این پارچهی دراز دور و برت؟ خسته نمیشوی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی، چرا مثل عزادارها سیاه میپوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.
گفتم: من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست.
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…
گفتم؛ چادر سر میکنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست.
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟
گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مردها میگوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید. تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر. این تکالیف مکمل هماند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم، غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را “دید”، کشش ایجاد شد و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمیتواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمیشناسند، تعهد نمیشناسد. چه زندگی ها که به چشم خودم دیدم چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر میکنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو به هم نریزد، همسرت نسبت به تو دلسرد نشود، محبت و توجهاش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک میشوم، زمستانها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه میشوم، بخاطر حفظ خانه و خانوادهی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیباییهایم دارم. من هم دوست دارم تابستانها کمتر عرق بریزم، زمستانها راحتتر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. من روی تمام این علاقهها خط قرمز کشیدم، تا به اندازهی سهم خودم حافظ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود.
گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان جامعهام با موهای رنگ کردهی پریشان و صد جور جراحی زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنیست، چشمهای همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم؛
راست می گویی…
می خورید یا می برید؟؟
این بار هم در ماه ضیافت الهی خداوند پرسید
می خورید یا می برید؟
و من گرسنه باز هم پاسخ دادم:
می خورم!
و باز ندانستم که لذتها را می برند و حسرتها را می خورند!
عیدنون مبارک
تکیه
باز هم بی تو عید می گیریم!!!
مولای ما!
گروه استهلال را
به کدام سرزمین بفرستیم
برای روءیت رویت…؟!
باز هم بی تو عید می گیریم!!
پیشاپیش عید فطرتون مبارک
تکیه